کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنانیدن
لغتنامه دهخدا
کنانیدن . [ ک ُ دَ ] (مص ) کردن فرمودن و ساختن فرمودن . (ناظم الاطباء). کردن فرمودن . به کردن واداشتن . به کردن داشتن دیگری را. به کاری داشتن . واداشتن به کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دستور دادن به دیگری تا کاری را انجام دهد. کردن فرمودن . (فر...
-
واژههای مشابه
-
درنگ کنانیدن
لغتنامه دهخدا
درنگ کنانیدن . [ دِ رَ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) وادار کردن به درنگ کردن . به درنگ واداشتن . الباث . (از منتهی الارب ). رجوع به درنگ شود.
-
شنا کنانیدن
لغتنامه دهخدا
شنا کنانیدن . [ ش ِ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) کسی را به شنا واداشتن یا آموختن : اِسباح ؛ شناکنانیدن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
میچانیدن
لغتنامه دهخدا
میچانیدن . [ دَ ] (مص ) برشته کنانیدن و بریان کنانیدن و برشته کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). بریان کنانیدن . (آنندراج ). رجوع به میچودن شود.
-
بخشانیدن
لغتنامه دهخدا
بخشانیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) ترحم کنانیدن و شفقت کنانیدن و مرحمت کنانیدن . (ناظم الاطباء).
-
کناندن
لغتنامه دهخدا
کناندن . [ ک ُ دَ ] (مص ) کنانیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کنانیدن شود.
-
تراوانیدن
لغتنامه دهخدا
تراوانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) روان کنانیدن . || تراوش کنانیدن . (ناظم الاطباء).
-
شایانیدن
لغتنامه دهخدا
شایانیدن . [ دَ ] (مص جعلی ) شاینده کنانیدن و شایسته کنانیدن . (از ناظم الاطباء).
-
انبازانیدن
لغتنامه دهخدا
انبازانیدن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) انباز کنانیدن . شرکت کنانیدن . (ناظم الاطباء).
-
سنبانیدن
لغتنامه دهخدا
سنبانیدن . [ سُم ْ دَ ] (مص ) سوراخ گردانیدن . سفتن . (آنندراج ). سوراخ کنانیدن و سفتن فرمودن . || برپا کنانیدن . (ناظم الاطباء).
-
درفشانیدن
لغتنامه دهخدا
درفشانیدن . [ دِ رَ دَ ] (مص ) درفشیدن کنانیدن . درخشیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). به درفشیدن داشتن : ابراق السیف ، لمعالسیف ؛ درفشانیدن شمشیر را. (از منتهی الارب ).
-
افژولانیدن
لغتنامه دهخدا
افژولانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) تقاضا کنانیدن . || برانگیزانیدن و پریشان کنانیدن . || آشامیدن فرمودن . || رفع تشنگی کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به افژولیدن شود.
-
گشایانیدن
لغتنامه دهخدا
گشایانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گشادن فرمودن و کنانیدن . (ناظم الاطباء).