کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کناش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کناش
لغتنامه دهخدا
کناش . [ ک ُن ْ نا ] (ع اِ) خلاصه . ملخص . تلخیص . اختصار. وجیزه : کناش فخر رازی . و شاید به معنی اصول باشد و شاید به معنی مطالبی بی سامان و بی ترتیب در کتابی نوشته باشد از کنشاء به معنی جعد. قطط. قبیح الوجه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مجموعه ٔ...
-
جستوجو در متن
-
کنانیش
لغتنامه دهخدا
کنانیش . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کناش . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : واریباسیوس صاحب الکنانیش طبیب بلیان الملک . (عیون الانباء ج 1 ص 103 از یادداشت ایضاً). رجوع به کناش شود.
-
ابن سرابیون
لغتنامه دهخدا
ابن سرابیون . [ اِ ن ُ س َ / س ِ ] (اِخ ) یا ابن سرافیون . کنیت دو برادر، یوحنا و داود سریانی . شغل هر دو طب و در آغاز دولت عباسیان می زیسته اند. یوحنا را کتبی بسریانی است و از آنجمله کتاب کُنّاش کبیر وکتاب کُنّاش صغیر و این دو به عربی ترجمه شده است ...
-
ابن ابی خالد
لغتنامه دهخدا
ابن ابی خالد. [ اِ ن ُ اَ ل ِ ] (اِخ ) طبیبی مشهور از مردم فارس صاحب کُنّاش و کتابی در شرح کشاورزی ایرانیان . (لُکلرک ) .
-
ابن بهلول
لغتنامه دهخدا
ابن بهلول . [ اِ ن ُ ب ُ ](اِخ ) حسن بن بهلول . رساله ٔ جغرافی سرافیون را ترجمه کرده و ابن ابی اصیبعه گوید مترجم کُنّاش هم اوست .
-
ساهر
لغتنامه دهخدا
ساهر. [ هَِ ] (اِخ ) مسمی به یوسف . طبیبی بوده است به ایام مکتفی خلیفه و کتاب کناش از اوست . (ابن الندیم ). رجوع به عیون الانباء ص 203 شود.
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (اِخ ) کاتب ابوالحسن بن نفیس متطبب . وی به سال 318 هَ . ق . کناش صغیر یوحنابن سرابیون را به عربی در هفت مقاله ترجمه کرده است . (عیون الانباء ج 1 ص 109).
-
اطنوس آمدی
لغتنامه دهخدا
اطنوس آمدی . [ اِ س ِ م ِ ] (اِخ ) ابن ابی اصیبعه در ذیل طبقات اطبای اسکندرانیان و اطبای مسیحی معاصر آنان و دیگر اطبا آرد: اطنوس آمدی صاحب کناش معروف ببقوقویا و... که بیشتر کتب آنان موجود است و رازی بسیاری از سخنان آنان را در کناش کبیر جامع خویش بنام...
-
مرداوی
لغتنامه دهخدا
مرداوی . [ م َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالقوی بن بدران المرداوی المقدسی مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شمس الدین فقیه حنبلی است در مردا (ازقرای نابلس ) به دنیا آمد و به دمشق درگذشت (630 تا 699 هَ . ق ). از کتابهای اوست کناش در فقه دو جزء که تمامی آن منظوم است ...
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (اِخ ) ابن الحکم . نام طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت آرد از جمله در کلمات «عرعر» و «شونیز» و «دیاقود». (یادداشت مرحوم دهخدا). مسیح بن حکم به زمان عباسیان بود. او راست : کتاب «کناش ». (از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی از...
-
ثاذون
لغتنامه دهخدا
ثاذون . (اِخ ) الطبیب . او در صدر اسلام میزیست و طبیب حجاج بن یوسف ثقفی بود. کناش بزرگی بنام پسر خود تألیف کرده است . گویند روزی حجاج از او پرسید دواء گِل خوارگی چیست ؟ او گفت عزیمت مردی چون تو. و حجاج بترک آن عادت گفت و دیگر بار گل نخورد . ممکن است...
-
تیادورس
لغتنامه دهخدا
تیادورس .(اِخ ) طبیب نصرانی و معاصر شاپور ذوالاکتاف که شاپورو بقولی بهرام گور برای او در شهر او کلیساها ساخت و از کتب او که به عربی نقل شد یکی کنّاش تیادورس است . (ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به عیون الانباء ص 308 و تاریخ اطبای لکلرک...
-
اهرن القس
لغتنامه دهخدا
اهرن القس . [ اَ رُ نُل ْق ِ ] (اِخ ) نام طبیبی است . ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد، من جمله در کلمه بیش و رمان و برزقطونا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). او راست کتاب : کناش بزبان سریانی و ماسرجیس آنرا از سریانی بعربی ترجمه کرد. اصل کتاب سی ...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن حسین درویش حسینی ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به جمال الدین و معروف به نقیب . مردی فاضل بود. شعر نیکو می سرود. دیوانی دارد. وی در دمشق به سال 1073 هَ .ق . به دنیا آمد و در حلب سکنی گزید و در آنجا مقام نقیب الاشراف و مفتی حنفی...