کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کناز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک َ ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما باشد و آن را کاناز و کنز نیز گویند. (جهانگیری ). بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنز و کناز به معنی کاناز باشد یعنی بن خوشه ٔ رطب . (صحاح الفرس ).
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک َ / ک ِ ] (ع مص ) درودن خرما را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گنجینه نهادن بهر سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذخیره نهادن خرما از بهر زمستان . (از اقرب الموارد).
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک َن ْ نا] (ع ص ) جمعکننده ٔ طلا و نقره . (از اقرب الموارد).
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک َن ْنا ] (اِخ ) ابن حصین ، مکنی به ابی مرثد الغنوی . صحابی و او حلیف حمزةبن عبدالمطلب است . رجوع به ابومرثد و امتاع الاسماع ج 1 ص 52 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 816 شود.
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک ِ ] (ع ص ) پر و آگنده گوشت سخت اندام . یقال : ناقة کناز و جاریة کناز. ج ، کُنُز و کِناز (علی لفظ الواحد). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ کِناز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کناز شود.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) خراسانی . او از عبداﷲبن کناز و از او نافعبن یزید روایت کند.
-
کنار
لغتنامه دهخدا
کنار. [ ک َ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما. (برهان ) (ناظم الاطباء). و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). مصحف کناز. (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کناز شود. || میوه ای باشد که آن را موز می گویند. (برهان ). یک قسم میوه که موز نیز گویند. (ناظم ...
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک َ ن َ ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کاناز و کناز. (انجمن آرا). کاناز و کناز؛ یعنی بن خوشه ٔ خرما. (فرهنگ رشیدی ). کاناز. (اوبهی ).
-
خبئة
لغتنامه دهخدا
خبئة. [ خ َ ءَ ] (اِخ ) ابن کناز. وی والی ابله بود بزمان عمر. عمر درحق او گفت : «لاجاحة لنا فیه هو یخبا و ابوه یکنز».
-
کنیز
لغتنامه دهخدا
کنیز. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما و رطب . (برهان ) (ناظم الاطباء). کاناز. کناز. کنز. بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (فرهنگ فارسی معین ).
-
آکنده گوشت
لغتنامه دهخدا
آکنده گوشت . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب )فربه . فربی . سمین . با گوشتی پیچیده . پرگوشت . با گوشتی سخت : کِناز؛ شتر آکنده گوشت . (السامی فی الاسامی ).
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) کنازبن حصین بن یربوع ،مکنی به ابومرثد. صحابی و از سابقین است . او حلیف حمزةبن عبدالمطلب بود، در جنگ بدر و خندق و احد و همه ٔ مشاهد همراه رسول خدا بود. بسن 66سالگی در مدینه درگذشت . واثلةبن اسقع از وی روایت دارد. (از اعلام زر...
-
کاناز
لغتنامه دهخدا
کاناز. (اِ) چوب بن خوشه ٔ خرما را گویند یعنی جایی که به نخل چسبیده باشد. (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ) (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 340). گمان می کنم مراد غلافی است که شکوفه ٔ خرما از آن بیرون آید. چوب بیخ خوشه ٔ خرما چسبیده...