کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمین ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کمین ور
لغتنامه دهخدا
کمین ور. [ ک َ وَ ] (ص مرکب ) آنکه در کمین می نشیند. کمین گر.(ناظم الاطباء، ذیل کمین گر). کمین کننده : طلایه به پیش اندرون چون قبادکمین ور چو گرد تلیمان نژاد.فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 96).
-
جستوجو در متن
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...
-
عجب رود
لغتنامه دهخدا
عجب رود. [ ع َ ج َ ] (اِ مرکب ) نام سازی است که مینوازند و بعضی گویند از قسم مزامیر است که سازهای نی باشد و بعضی صدا وآواز ساز نی را عجب رود گویند. (برهان ) : یکی گوش دارد برود و رباب یکی در عجب رود نوشد شراب . امیرخسرو.عجب رود از کمین دندان نموده لب...
-
در و دشت
لغتنامه دهخدا
در و دشت . [ دَ رُدَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: در به معنی دره + و + دشت به معنی هامون ) مخفف دره و دشت : چو هردو سپاه اندر آمد ز جای تو گفتی که دارد در و دشت پای . فردوسی .جهان چون بهشتی شد آراسته در و دشت یکسر پر از خواسته . فردوسی .درودشت شد پ...
-
بسیج
لغتنامه دهخدا
بسیج . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) بسیچ . پسیچ . ساختگی کارها و کارسازیها و ساخته شدن و آماده گردیدن باشد خصوصاً ساختگی و کارسازی سفر. (برهان ). ساختگی و آمادگی . (ناظم الاطباء). آماده شدن برای کار. (واژه های فرهنگستان ایران ). بمعنی ساختگی وآماده شدن برای...
-
شبیخون
لغتنامه دهخدا
شبیخون . [ ش َ ] (اِ مرکب ) تاختن به شب هنگام بر دشمن . حمله کردن بر دشمن در شب . در تکلم با لفظ زدن استعمال می شود و در شعر با کردن هم صحیح است . (فرهنگ نظام ). به معنی شبخون است و آن تاخت بردن باشد بر سر دشمن چنانکه غافل و بی خبر باشد. (برهان ). کل...
-
بالار
لغتنامه دهخدا
بالار. (اِ) شاه تیر را گویند و آن چوب بزرگ است که هر دو سر آن بر بالای دیوار عمارت باشد و سر چوبهای دیگر را بر بالای آن گذارند. (برهان قاطع). آن دار باشد که بدو خانه ها پوشند. فرسب باشد. (فرهنگ اسدی ).تیر سقف که فرسب و فلوزه هم گویند. (فرهنگ شعوری ج ...
-
دیدبان
لغتنامه دهخدا
دیدبان . [ دی دَ ] (اِ مرکب ) (از: دید +بان ، پسوند حفاظت ). دیده بان . دیدوان . شخصی را گویندکه بر جای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هرچه از دور بیند خبر دهد و او را بعربی ربیئة خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کسی که بالای بلندی نشسته آمدن...
-
قد
لغتنامه دهخدا
قد. [ ق َدد ] (ع ص ) دراز از هر چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در مثل گویند: ما یجعل قدک الی ادیمک ؛ ای شی ٔ یحملک علی ان تجعل امرک الصغیر عظیما؛ در حق شخصی گویند که از طور خود تجاوز کند و آنکه چیز حقیر را ...
-
تعبیة
لغتنامه دهخدا
تعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آماده کردن لشکر و سامان آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آراستن . (غیاث ال...
-
برکشیدن
لغتنامه دهخدا
برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت مؤلف ) : لعل می را ز درج خم برکش در کدونیمه کن به پیش من آر. رودکی .ناگاه پای اسب بهرام بد...
-
چنگ
لغتنامه دهخدا
چنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت . (شرفنامه ٔ منیری ). صنج ؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صف...
-
دف
لغتنامه دهخدا
دف . [ دَ ] (اِ) چنبری که پوستی بر آن کشند و قوالان نوازند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). چنبری باشد که پوستی بر آن چسبانند و قوالان نوازند. (از برهان ). نام ساز معروف . (غیاث ) (آنندراج ). طبل و دهل و طبل یک پوسته و تبوراک . (ناظم الاطباء). سازی که...
-
زره
لغتنامه دهخدا
زره . [ زَ رِه ْ / زِ رِه ْ ] (اِ)... جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترتیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پوششی است مانند جوشن و خفتان از تصنعات داود نبی علیه السلام برای حفظ بدن از رسیدن حربه ٔ جنگ مانند تیر و شمشیر و...
-
شایگان
لغتنامه دهخدا
شایگان . (ص مرکب ) مرکب از: شای (= شاه ) به اضافه ٔ گان پسوند نسبت و لیاقت . سزاوار و لایق و درخور. (برهان قاطع). شایسته و شایان . فرد ممتاز. فرد اعلی در میان افراد و نوع آن : بنگاه تو سپاه زمستان بغارتیدهم گنج شایگانت و هم در شاهوار. منوچهری .جهاندی...