کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عزیزالوجود
لغتنامه دهخدا
عزیزالوجود. [ ع َ زُل ْ وُ ] (ع ص مرکب ) کمیاب و نادر. (ناظم الاطباء).
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (ع ن تف ) نادرتر و کمیاب تر. (ناظم الاطباء).
-
شذ و ندر
لغتنامه دهخدا
شذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ عطفی ) کمیاب و نادر است . شاذ و نادر است . دیریاب و کمیاب است : الاّ ما شَذّ و نَدَر؛ مگر بندرت . رجوع به شاذ شود.
-
قحط شدن
لغتنامه دهخدا
قحط شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کمیاب شدن . || مفقود گشتن . (ناظم الاطباء).
-
نادره پرسی
لغتنامه دهخدا
نادره پرسی . [ دِ رَ / رِ پ ُ ] (حامص مرکب ) پرسش و استفسار از چیز کمیاب و فوق العاده . (ناظم الاطباء).
-
ماشذ و ندر
لغتنامه دهخدا
ماشذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع اِ مرکب ) آنچه کمیاب و نادر باشد. رجوع به الا ماشذ و ندر شود.
-
تنسوقات
لغتنامه دهخدا
تنسوقات . [ ت َ ] (اِ) عجائبات و اشیاء کمیاب . (از برهان ). و در لغات ترکی بمعنی نادر است و نوشته که این جمع تنسوق است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
عزی
لغتنامه دهخدا
عزی . [ ع ُزْ زا ] (ع ص ) زن ارجمند و کمیاب و زن دوست داشته . (منتهی الارب ). زن عزیز و شریف . (از اقرب الموارد). || (ن تف ) مؤنث أعزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اعز شود.
-
ندرة
لغتنامه دهخدا
ندرة. [ ن َ/ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) اسم است از ندر و ندور به معنی کمیاب شدن . (اقرب الموارد). رجوع به ندرت شود. || (اِ) آنچه از میان چند چیز ظاهر و آشکار گرددو از میان چیزی برآید و ساقط شود. (ناظم الاطباء).
-
دیسپروزیوم
لغتنامه دهخدا
دیسپروزیوم . [ رُ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) عنصر فلزی از فلزات خاکهای کمیاب که در بعضی کانها یافت میشود و در 1886 م . کشف شد و ترکیبات آن از لحاظ استعداد مغناطیسی شدن در درجه ٔ اول هستند. (دائرة المعارف فارسی ).
-
ضحل
لغتنامه دهخدا
ضحل . [ ض َ ] (ع مص ) فرورفتن آب : ضَحَل الماء؛ فرورفت آب . || تُنُک گردیدن . || کمیاب شدن . (منتهی الارب ): ضَحَلَت ِ الغُدرُ؛ کم شد آب آبگیرها. (منتهی الارب ).
-
الا ما شذ و ندر
لغتنامه دهخدا
الا ما شذ و ندر. [ اِل ْ لا ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استثنائیه ) جز آنچه کم یاب و نادر بود. جز آنچه اندک و کمیاب باشد. بندرت . ندرةً.
-
متعزز
لغتنامه دهخدا
متعزز. [ م ُ ت َ ع َزْ زِ ] (ع ص ) ارجمند و کمیاب گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نادر و کمیاب و پربها و گران و عزیز. (ناظم الاطباء). مقرب گرامی : از نهیب سلطان به یکی از متعززان اقصای هند التجا ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ ...
-
شنقار
لغتنامه دهخدا
شنقار. [ ش ُ ] (اِ) شنغار. سنقر. بمعنی شنغار است که جانور سیاه چشم شبیه به چرغ باشد و سلاطین شکار فرمایند. (برهان ). نام طائر شکاری سفیدرنگ برابر با عقاب لیکن در قوت از عقاب زیاده و بسیار کمیاب است و این لفظ ترکی است و در رسم الخط ترکی شونقار نویسند....
-
جزع بقرانی
لغتنامه دهخدا
جزع بقرانی . [ ج َ ع ِ ؟ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی جزع است که گرانبهاترین و کمیاب ترین اقسام آن بشمار است و خطوط مستقیم و بدون اعوجاجی بر آن کشیده شده و صفائح آن متراکم بر رویهم به انتهامیرسد و استواء نهایات آن دلیل استواء سطح و صفحه ٔ آن باشد. ...