کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمری
لغتنامه دهخدا
کمری . [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترک است که در شهرستان ملایر واقع است و 1390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کمری
لغتنامه دهخدا
کمری . [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 152 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کمری
لغتنامه دهخدا
کمری . [ ک َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به کمر. آنچه به کمر بندند: اسلحه ٔ کمری . (فرهنگ فارسی معین ). || کمر شکسته ، چون از برداشتن بار سنگین کمر لتی بخورد گویند کمری باشد. (آنندراج ). کسی که از حمل بار سنگین کمرش آسیب دیده . (فرهنگ فارسی معین ). معیوب ا...
-
کمری
لغتنامه دهخدا
کمری . [ ک َ م َ ری ی ] (اِخ ) ابویعقوب یوسف بن الفضل الکمری ، راوی است و از عیسی بن موسی و جز او روایت کند و سهل بن شاذویه از وی روایت کند. (از معجم البلدان ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
کمری
لغتنامه دهخدا
کمری . [ ک َ م َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به کمره که از دیههای بخار است . (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
-
کمری
لغتنامه دهخدا
کمری . [ ک ِ م ِرْ را ] (ع ص ) بزرگ سرنره . || کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
کمری شدن
لغتنامه دهخدا
کمری شدن . [ ک َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر. به یکی از فقرات پشت عیبی پیدا آمدن از گرانی بار برداشته . آسیبی سخت به کمر رسیدن که سپس راست نتواند ایستاد و باری نتواندبرد. ضعیف و ناتوان و سست شدن از کمر. منحرف شدن مهره های پشت ا...
-
اصرم کمری
لغتنامه دهخدا
اصرم کمری . [ اَ رَ م ِ ک َ ] (اِخ ) صاحب تاریخ سیستان آرد: قرار گرفتن تمامی ملک سیستان بر خداوند یمین الدین بهرامشاه بن حرب هم در این روز، لشکر طلبیدن سلطان محمد خوارزمشاه از سیستان ، و فرستادن خداوند یمین الدین شمس الدین زنگی بن امیر باحفص جوینی را...
-
حجة کوه کمری
لغتنامه دهخدا
حجة کوه کمری . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ک َ م َ ] (اِخ ) رجوع به حجت کوه کمری شود.
-
سام اصرم کمری
لغتنامه دهخدا
سام اصرم کمری .[ م ِ اَ رَ م ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به اصرم کمری شود.
-
جستوجو در متن
-
پارابلوم
لغتنامه دهخدا
پارابلوم . (فرانسوی ، اِ) نوعی اسلحه ٔ جنگی کمری .
-
اصرم کمرکی
لغتنامه دهخدا
اصرم کمرکی . [ اَ رَ م ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به اصرم کمری شود.
-
نوغان
لغتنامه دهخدا
نوغان . [ ن َ / نُو ] (اِ) بزر. تخم نوغان . (یادداشت مؤلف ). || پیله . (یادداشت مؤلف ). || قسمی پیشتاب . (یادداشت مؤلف ).قسمی اسلحه ٔ کمری . رجوع به پیشتاب و پیستوله شود.