کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمربندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمربندی
لغتنامه دهخدا
کمربندی . [ ک َ م َ ب َ ] (حامص مرکب ) کمر بستن . کمربند بر میان بستن : به خرگه رو که از شاهان کمربندی فراگیری بیا در خانه کز قاری قباپوشی بیاموزی . نظام قاری . || آمادگی برای خدمت . (ناظم الاطباء). خدمتگاری .- کمربندی کردن ؛ خدمت کردن : چیست پاداش ...
-
جستوجو در متن
-
کمرخنجر
لغتنامه دهخدا
کمرخنجر. [ ک َ م َ خ َ ج َ ] (اِ مرکب ) کمربندی که خنجر بر آن آویزند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمرترکش و کمرشمشیر شود.
-
ناتنومندی
لغتنامه دهخدا
ناتنومندی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ضعیفی . ناتوانی . نانیرومندی . نداشتن عدت و آلت کار : بازماندم ز ناتنومندی از کله داری و کمربندی .نظامی .
-
کمربر
لغتنامه دهخدا
کمربر. [ ک َ م َ ب ُ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح خیاطان ، نوار باریک که به کمر دوزند، در جامه ٔ زنان چون کمربندی بر جامه . میان بند گونه ای که به کمر جامه ای دوخته باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حقباء
لغتنامه دهخدا
حقباء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث احقب . || کوهچه ٔ دراز سر به آسمان که کمربندی از خاک گرداگرد وی باشد. او القارة الطویلة التی فی وسطها تراب اعفر برّاق مع بُرقة سائرة. (منتهی الارب ).
-
دوفته
لغتنامه دهخدا
دوفته . [ دُ ف َت ْ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دستار و کمربندی را گویند که در هر دو طرف آن عرضاً چیزی از طلا یا نقره یا ابریشم یا ریسمان به سوزن کار کرده باشند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
-
رحم بند
لغتنامه دهخدا
رحم بند. [ رَ ح ِ ب َ ] (اِ مرکب ) کمربندی که با آن رحم های افتاده به پایین و یا رحم هایی را که استقرار غیرطبیعی دارند می بندند تا بصورت طبیعی درآید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کمردار
لغتنامه دهخدا
کمردار. [ ک َ م َ ] (نف مرکب ) بمعنی خادم و ملازم و نوکر و خدمتکار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنایه از خادم و ملازم و خدمتگار. (از انجمن آرا) : آبای علویند کمردار این خلف راضی بدان که سایه بر آبا برافکند.خاقانی .چرخ هارون کمردارش و چون...
-
شکم بند
لغتنامه دهخدا
شکم بند. [ ش ِ ک َ ب َ ] (نف مرکب ) که شکم را ببندد. آنکه شکم را ببندد. || (اِ مرکب ) نواری به شکلی خاص برای بستن شکم که اطبا تجویز کنند. پارچه ٔ خاص که بر شکم مردمی که شکمشان بسیار بزرگ شده بندند تا بزرگتر نشود یا بزرگ و کلان ننماید. (یادداشت مؤلف ...
-
چارارکان
لغتنامه دهخدا
چارارکان . [ اَ ] (اِ مرکب ) چهارعنصر. چارآخشیج . ارکان اربعه یعنی آب و خاک و باد و آتش . رجوع به چهار ارکان شود : از این چارارکان که داری بنام ببین کاین هنرها جز او را کدام . اسدی .گرد چارارکان او بین هفت طوق و شش جهت چارارکانش ز یاران چار اقران آمد...
-
بارما
لغتنامه دهخدا
بارما. [رِم ْ ما ] (اِخ ) کوهی است میان موصل و تکریت که مانند کمربندی زمین را در بر گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). کوهی است میان تکریت و موصل و این همان کوهی است که بنام جبل حُمرَین نیز معروف است و می پندارند بر گرد گیتی محیط است . ابوزید گ...
-
کمرشمشیر
لغتنامه دهخدا
کمرشمشیر. [ ک َ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) کمربندی که بر آن شمشیر می آویزند. (فرهنگ فارسی معین ). کمری که شمشیر را بدان آویزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و دوم صورت جبار، ای بزرگ منش ، چون مردی است کمرشمشیر بسته . (التفهیم ص 93).بنات النعش کرد آهنگ بال...
-
کمربند
لغتنامه دهخدا
کمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . ...
-
درمیان
لغتنامه دهخدا
درمیان . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ تابع شهرستان بیرجند است . حدود بخش : از طرف شمال و باختر به بخش قاین ، از جنوب به بخش حومه از، خاور و جنوب شرقی به بخش خوسف . این بخش را بطور کلی میتوان بخش کوهستانی نامید که یک رشته ارتفاعات مانند ک...