کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمترین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمترین
لغتنامه دهخدا
کمترین . [ ک َ ت َ ] (ص عالی ) کمترینه . اندک ترین . (ناظم الاطباء). کمتر از همه . اقل همه . مقابل بیشترین . (فرهنگ فارسی معین ) : این شرها بر کمترین روی افتد و بیشترین خیرها غالب بوند، چنانکه بیشترین کس تندرست بوند و اگر بیمار بودبیشترین آن بود که ب...
-
جستوجو در متن
-
تره خرد نکردن
لغتنامه دهخدا
تره خرد نکردن . [ ت َرَ / رِ خ ُن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم ، بی اعتنایی کامل . کمترین ارزشی برای کسی قایل نبودن : فلان برای توتره خرد نمیکند، یعنی کمترین اعتنایی به تو نمیکند.
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ن َ ] (ص ) حقیر. کوچکتر. خردتر. کمترین . || دهنده ٔ شراب . || فرونشاننده ٔ عطش . || (اِ) عطش . تشنگی . (ناظم الاطباء).
-
یقنع
لغتنامه دهخدا
یقنع. [ ی ُ ن َ ] (ع فعل ، ص ) قناعت کرده شده .- اقل ما یقنع ؛ کمترین چیزی که بدان قناعت کرده شود. (از یادداشت مؤلف ).
-
پچیز
لغتنامه دهخدا
پچیز. [ پ َ ] (ص ) کهین . کمترین . کمینه . اصغر. احقر. محتمل است این صورت مصحف نچیز بمعنی ناچیز باشد.
-
تریج
لغتنامه دهخدا
تریج . [ ت ِ ] (اِ) تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن ، بصورت استهزاء؛کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تریز و تیریز شود.
-
نعت کردن
لغتنامه دهخدا
نعت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توصیف و تعریف کردن . ستایش کردن : مکن نعتش بدانگونه که ذاتش منفعل گرددچنان کز کمترین قصدی بگاه فعل ذات ما.ناصرخسرو.
-
یابر
لغتنامه دهخدا
یابر. [ ب ِ ] (اِ) دهی و زمینی که سلاطین در وجه معیشت ارباب استحقاق و غیره دهند و به ترکی سیورغال خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : کمترین یابری از احسانت ملک فغفور و قیصر و رای است .علی شطرنجی .
-
دعوتگر
لغتنامه دهخدا
دعوتگر.[ دَع ْ وَ گ َ ] (ص مرکب ) دعوت کننده . داعی . خواهنده . طلب کننده . || تبلیغ کننده : خویشتن دعوتگر روحانیان خوانم به سحرکمترین دودافکن هر دوده ام چون بنگرم .خاقانی .
-
کمترینه
لغتنامه دهخدا
کمترینه . [ ک َ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص عالی ) کمترین . اقل . (فرهنگ فارسی معین ) : چون کمترینه حرف ز نظم مدایحت درّی نشان نداد کس اندر همه عدن . یبغوملک (از لباب الالباب چ نفیسی ص 56).به خاک پای تو جان باختن شعار من است فدایی تو شدن کمترینه کار من است . ...
-
اقل
لغتنامه دهخدا
اقل . [ اَ ق َل ل ] (ع ن تف ) کمتر و اندک تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج )(غیاث اللغات ). بسیار کم . کوچکتر. (ناظم الاطباء).- اقل الحاج ؛ کمترین حاجی .- اقل العباد ؛ کمترین بندگان . (ناظم الاطباء). (برای فروتنی بکار رود).- رجل اقل ؛ مرد درویش که از او...
-
شندرقاز
لغتنامه دهخدا
شندرقاز. [ ش ِ دِ ] (اِ مرکب ) چندرقاز. «قاز» کمترین واحد پول و «شند» در آغاز آن باز برای تحقیر و کوچکتر کردن آمده است و این ترکیب بر روی هم بمعنی مبلغی بسیار ناچیز است : در ادارات دولتی ماهی شندرقاز به آدم حقوق میدهند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). ...
-
وصاف
لغتنامه دهخدا
وصاف . [ وَص ْ صا ] (ع ص ) وصف شناس . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). عارف به وصف . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بسیار وصف کننده . (ناظم الاطباء) : کمترین وصاف او خاقانی است کآسمان صاحبقران میخواندش . خاقانی .|| طبیب . (المنجد). پزشک . حریری آن را بر ...
-
سنجاب رنگ
لغتنامه دهخدا
سنجاب رنگ . [ س ِ / س َ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ سنجاب . خاکستری رنگ . آسمانی رنگ : کمترین پرده سرای کاخ و ایوان تو باداین مشبک خیمه ٔ سنجاب رنگ بی طناب . سوزنی .تات چو فندق نکند خانه تنگ بگذر از این فندق سنجاب رنگ .نظامی .