کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمات
لغتنامه دهخدا
کمات . [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ و آن چیزی است سفید به شکل بیضه و بعضی به صورت چتر در ایام برسات از زمین روید و این لفظرا به تای مدور نویسند. (از غیاث ). سماروغ . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماة شود.
-
کمات
لغتنامه دهخدا
کمات . [ ک ُ] (ع ص ، اِ) کُماة. دلاوران و سپاهیان . این جمع کمی [ ک َ ی ی ] است که به معنی دلاور باشد و این لفظ را به تای مدور نویسند. (غیاث ). ج ِ کمی . دلیران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمات جنود و حمات جیوش چون شرزه ای که هنگام جنگ چنگ در گ...
-
واژههای همآوا
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ و آن چیزی است به شکل بیضه و بعضی صورت چتر، در ایام برسات از زمین روید. (آنندراج ). کماه . (فرهنگ فارسی معین ). کم ء. ترفاس . بنات الرعد. طملان . شحم الارض . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماء و کماة و کم ...
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کمی [ ک َ می ی ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کُمات : و عرصه ٔ خراسان از کماة دولت و حماة حضرت خالی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص...
-
جستوجو در متن
-
مفرود
لغتنامه دهخدا
مفرود. [ م َ ] (اِ) نوعی از کمات کوچک . (الفاظ الادویه ). اسم نوعی از فطر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
شمالو
لغتنامه دهخدا
شمالو. [ ش َ ] (اِ) نبات ادبر. (مهذب الاسماء). سماروغ . نوعی قارچ . (یادداشت مؤلف ). فطر. کمات . کما. (مهذب الاسماء): الفقعه ؛ شمالو. (دهار). القرحان ؛ نوعی است از شمالو. (مهذب الاسماء). رجوع به سماروغ و مترادفات دیگر شود.
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کمی [ ک َ می ی ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کُمات : و عرصه ٔ خراسان از کماة دولت و حماة حضرت خالی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص...
-
کمی
لغتنامه دهخدا
کمی . [ ک َ می ی ](ع ص ) دلاور یا مرد با سلاح . ج ، کُماة و اکماء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شجاع و دلاور وبا سلاح . (ناظم الاطباء). دلاور و دلیر که با سلاح باشد. (غیاث ). دلاور. (نصاب ). سلاح پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).م...
-
مآقط
لغتنامه دهخدا
مآقط. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأقِط. (اقرب الموارد) : و چند روز در مقاحم آن ملاحم و مبارک آن معارک و مساقط آن مآقط از لطمه ٔ حدود ظبات بر خدود کمات ... خون چون صوب انواء و ذوب انداء چکید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 365). و رجوع به مأقط شود.
-
غرد
لغتنامه دهخدا
غرد. [ غ َ رَ ] (ع مص ) بلند کردن طائر آواز را، و طرب انگیز نمودن و در حلق بگردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز گردانیدن به نغمات سرود و خوانندگی . (برهان قاطع). تغرید. || (اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نوعی از رستنی که کم...
-
مبارزت
لغتنامه دهخدا
مبارزت . [ م ُ رَ / رِ زَ ](از ع ، اِمص ) جنگ و کارزار. (غیاث ). رزم و جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء) : چون جنگ قائم شد... فور، اسکندر را به مبارزت خواست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90). کمات جنود... در مبارزت آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193).- م...
-
خایه دیس
لغتنامه دهخدا
خایه دیس . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سماروغ را گویند و آن رستنی باشد سفید و شبیه به تخم مرغ و آن بیشتر در جاهای نمناک روید و مردم درویش و فقیر آنرا پزند و خورند. (از نسخه ای از لغت اسدی ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن...
-
ترفاس
لغتنامه دهخدا
ترفاس . [ ت ُ ] (اِ) نوعی از کمات است ، و آن را هکل نیزگویند و آن رستنی باشد که از زیر خمها و جاهای نمناک روید. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قارچ و سماروغ که در جای نمناک روید. (ناظم الاطباء). دزی در ذیل قوامیس عرب به فتح و ضم و کسر تا ضبط کرده و...