کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک َ ] (اِ) آستین رفیده را گویند و رفیده لته ٔچندی است که مانند گرد بالشی دوزند و خمیر نان را بر بالای آن پهن سازند و بر تنور چسبانند و آستینی هم بر آن نصب کنند تا به ساعد و بازو از آتش آسیبی نرسد. (برهان ) (آنندراج ). آستین رفیده یعنی آستین گر...
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک َ ] (ع ق ) کلمه ٔ مرکب از کاف تشبیه و ما، یعنی همچنان و مثل اینکه و مانند اینکه و زیرا که . (ناظم الاطباء). چنانکه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کما اعلم ؛ چنانکه می دانم . آنگونه که آگاهم : چون گهر سخت روی بفروزی با جهانی هنر کما اعلم . ...
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک َ / ک ِ / ک ُ ] (اِ) بزباز را گفته اند که عربان بسباسه خوانند، گویند پوست جوزبو است . (برهان ) (آنندراج ). بزباز و پوست جوزبو که بسباسه نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 796 تن سکنه دارد. چند ساختمان قدیمی دارد و در انقلابات جنگل یکی از مراکز تمرکز جنگلیها بوده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن و آن را کمای نیز گفته اند. (برهان ). گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن . (آنندراج ). گیاهی بسیار بدبوی که کمای نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بدبو که گل گنده گویند و به تازی کماة خوا...
-
واژههای مشابه
-
کماً
لغتنامه دهخدا
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .
-
واژههای همآوا
-
کمع
لغتنامه دهخدا
کمع. [ ک َ ] (ع ص ، اِ) بریدن ْ دست و پای ستور را. || درآمدن در آب . || به دهان آب خوردن . || سست رفتن ستور. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کمع
لغتنامه دهخدا
کمع. [ ک َ م َ ] (ع اِ) گره ران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کمع
لغتنامه دهخدا
کمع. [ ک ِ ] (ع مص ) همخوابه . || زمین هموار پست میانه برآمده اطراف . || زمین پست مغاک پا سپرده . || قبا. || کرانه ٔ وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || محل و جای باش ، و گویند فلان فی کمعه ؛ ای فی بیته و موضعه . (من...
-
کمع
لغتنامه دهخدا
کمع.[ ک َ م ِ ] (ع ص ) مرد سست رای فرمانبر هر کس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کم ء
لغتنامه دهخدا
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). سماروغ . ج ، اکمؤ، کماءة با تاء بر غیر قیاس .(آنندراج ). رستنئی است که بدان شحم الارض نیز گویند و عرب آن را...
-
کماً
لغتنامه دهخدا
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .