کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلکا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کا
لغتنامه دهخدا
کا. (اِخ ) امیرکابن و ورداسف یکی از حکام غیرمستقل طبرستان (312 هَ . ق . / 925 م ). || ابن امیر «کا» معاصر قابوس بن وشمگیر بوده است . (مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 146).
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک َ ] (ص ) کچل . یعنی شخصی که سر او زخم یا جای زخم داشته باشد و موی نداشته باشد و به عربی اقرع خوانند. (برهان ). کچل را گویند یعنی کسی که سر او مو نداشته باشد. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). کسی که سر او از کچلی بی موی بود. (ناظم الاطباء). مس...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک َل ل ] (ع اِ) پشت کارد و پشت شمشیر. || وکیل . || ستم . || سختی . || اندوه . || یتیم . || آنکه وی را نه پدر باشد نه پسر. || (ص ) مرد گرانجان بی خیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : هو کل و هماکل و هم کل . (منتهی الارب ) (ناظم...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک ُ ] (اِ) خمیدگی . کوژی . کجی . انحناء. غوز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بدانگه که گیرد جهان گرد و میغکل پشت چوگانت گردد ستیغ. بوشکور.هان ای کل پشت پاردم باف ای توبره ریش کون غراره . سوزنی .|| (ص )دم کوتاه . دم بریده . ابتر. کوتاه دم . کله ...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک ُل ل ] (ع اِ) همه . همگی . همه ٔ اجزاء. این لفظ اگر چه مفرد است ولی در معنی جمع استعمال می گردد. مذکر و مؤنث در وی یکسان است . اگرچه در مؤنث گاه کلة گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) همه . جمیع. (غیاث ). همه . (ترجمان القرآن ...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ک ُ ] (ع اِ) مخفف کُل ّ بهمان معنی است : طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است . کاتبی .دین ودل را کل بدو بسپرد خلق پیش امر و نهی او میمرد خلق .مولوی .
-
کل کل
لغتنامه دهخدا
کل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کل کل
لغتنامه دهخدا
کل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
پیله کا
لغتنامه دهخدا
پیله کا. [ ل َ / ل ِ ] (اِ) ظرفی میان دوشِن و دِنقِر برای دوشیدن شیر (در مازندران ).
-
لله کا
لغتنامه دهخدا
لله کا. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل ّ صید ماهی باشد.
-
بازار کا
لغتنامه دهخدا
بازار کا. [ ] (اِخ ) در حبیب السیر (چ قدیم طهران جزء 2 از ج 3 ص 110) چنین صورتی آمده است که ظاهراً دهی است به ساری بدین عبارت . «سید نصیرعلی الفور به باررکا که اولکای او بود رفت ...» ولی در حبیب السیر (چ خیام ج 3 ص 349) بازرکا آمده است و در متن سفرنا...
-
پرسی کا
لغتنامه دهخدا
پرسی کا. [ پ ِ ] (اِخ ) نام کتابی از کتزیاس در تاریخ ایران . (ایران باستان ج 1 ص 73).
-
باسته لی کا
لغتنامه دهخدا
باسته لی کا. [ ت ِ ] (اِخ ) از شهرهای معروف کرس فرانسه واقع در کنار رودخانه ٔ پرونلی که قریب 3300 تن جمعیت دارد.
-
گزکل کل
لغتنامه دهخدا
گزکل کل . [ گ َ ک ُ ک ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال شوسف . هوای آن گرم و دارای 27 تن سکنه است . آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فر...
-
گلی کل
لغتنامه دهخدا
گلی کل . [ گْلی / گ ِ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) اجسامی که به نام اپوکسی معروفند در نتیجه جذب آب گلی کل تولید می کنند. گلی کلها در شرایط مخصوصی بی آب می شوند و آلدئید، ستن و گاهی اکسید دتیلن تولید کنند. رجوع به روش تهیه ٔ مواد آلی تألیف صفوی ص 172 صص 394 ...