کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیم عمران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیم عمران
لغتنامه دهخدا
کلیم عمران . [ ک َ م ِ ع ِ ] (اِخ ) کلیم بن عمران . کلیم پسر عمران . موسی پسر عمران . موسی بن عمران : فراش درت کلیم عمران چاووش رهت مسیح مریم . جمال الدین عبدالرزاق .و رجوع به کلیم و کلیم اﷲ و موسی شود.
-
واژههای مشابه
-
کلیم ا
لغتنامه دهخدا
کلیم ا. [ ک َ مُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب حضرت موسی . (ناظم الاطباء). کلیم . لقب موسی علیه السلام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صد هزاران طفل سر ببریده شدتا کلیم اﷲ موسی دیده شد. عطار.... و لقب او (موسی ) کلیم اﷲ. (تاریخ گزیده چ نوایی ص 38).و رجوع به کل...
-
کلیم دست
لغتنامه دهخدا
کلیم دست . [ ک َ دَ ] (ص مرکب ) به معنی مبارک دست و نادردست و پاکیزه دست باشد یعنی در کارها ید بیضا نماید. (برهان ) (آنندراج ). مبارک دست . (ناظم الاطباء). آنکه در کارها مانند موسی (ع ) ید بیضا کند. کسی که امور را به نیکی و خوبی انجام دهد. (فرهنگ فار...
-
کلیم قالت
لغتنامه دهخدا
کلیم قالت . [ ک َ ل َ ] (ص مرکب ) که گفتاری چون گفتار موسی کلیم اﷲ داشته باشد. که چون موسی سخنان مشهور و شایع داشته باشد : نوح خلیل حالتی خضر کلیم قالتی احمد عرش هیبتی عیسی روح منظری . خاقانی .و رجوع به کلیم و قالة در همین لغت نامه شود.
-
نخله ٔ کلیم
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ کلیم . [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) نخله ٔ طور. نخل ایمن . نخل طور. رجوع به نخله ٔ طور شود : اندر فضایل تو قلم گوئی چون نخله ٔ کلیم پیمبر شد.منجیک .
-
چراغ کلیم
لغتنامه دهخدا
چراغ کلیم . [ چ َ / چ ِ غ ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش طور.کنایه از روشنائی و نوری که شب هنگام موسی کلیم در کوه طور دید و آنرا آتش افروخته پنداشت : مشعل یونس و چراغ کلیم بزم عیسی و باغ ابراهیم . نظامی .و رجوع به چراغ طور شود.|| کنایه...
-
کلیم اﷲ شاه
لغتنامه دهخدا
کلیم اﷲ شاه . [ ک َ مُل لاه ] (اِخ ) هجدهمین از سلاطین بهمنی کلبرگه از 932 تا 933 هَ . ق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 288 شود.
-
جستوجو در متن
-
ترجیعبند
لغتنامه دهخدا
ترجیعبند. [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) معنی این در لغت برگردانیدن بند است و در اصطلاح آن که شاعر چند بند در بحر موافق و بقوافی مختلف تصنیف نماید و بعد هر بند، یک بیت معینی را که متفق الوزن و مختلف بقوافی هر دو بند باشد باربار بیارد بشرطی که آن بیت ِ مکرر ب...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عمران ، پیغمبر معروف بنی اسرائیل علیه السلام به این معنی لفظ موسی مرکب است از «مو» و «سا» که به زبان سریانی اولی به معنی تابوت ، و دومی به معنی آب است چون ایشان را فرعون از دریای نیل در تابوت یافته لهذا به این اسم مسمی شدند. ...
-
وقف
لغتنامه دهخدا
وقف . [ وَ ] (ع مص ) ایستادن . (منتهی الارب ). به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن . (از اقرب الموارد). وقوف . (منتهی الارب ).اقامت کردن . || شک کردن در مسئله . (از اقرب الموارد). || منع کردن و جلوگیری نمودن . || وقف حکم بر حضور فلان ؛ معلق کردن آن حک...
-
چوب
لغتنامه دهخدا
چوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء). ماده ای سخت که ریشه و ساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد و آن را برای سوزاندن و...
-
هاتف
لغتنامه دهخدا
هاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند. هاتف در نیم...
-
مایه
لغتنامه دهخدا
مایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) بنیاد هرچیزرا گویند. (برهان ). اصل و ماده ٔ هرچیز را گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث ). اصل و ریشه و بنیاد و مصدر واساس و جوهر. (ناظم الاطباء). پهلوی ، ماتک (جوهر، ماده ٔ اولی ) و نیز به معنی ماده ، شی ٔ مادی . (حاشیه ٔ برهان...