کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیددار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیددار
لغتنامه دهخدا
کلیددار. [ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کارخانجات به تحویل او باشد. (آنندراج ). آنکه کلید اطاق و دکان و جز آن بدو سپرده است . (ناظم الاطباء). کسی که کلید ساختمانی (سرای ، بقعه ٔ متبرک ) و مؤسسه ای در دست اوست . دربان . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از مناصب مزا...
-
جستوجو در متن
-
کلیدداری
لغتنامه دهخدا
کلیدداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کلیددار. (فرهنگ فارسی معین ):و کلیدداری ضریح مبارک نیز به او تعلق داشت . (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیددار شود.
-
خازن دوزخ
لغتنامه دهخدا
خازن دوزخ . [ زِ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مالک دوزخ . کلیددار دوزخ . خزینه دار دوزخ .
-
کلیددان
لغتنامه دهخدا
کلیددان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) کلیدان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). که به کلید بگشایند. مغلاق . غَلَق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کِلیدان شود : و آن کس که بر در تو نگردد کلیدداردر تخته بند بسته شود چون کلیددان .عبید زاکانی (دیوان چ...
-
نظام اسکوئی
لغتنامه دهخدا
نظام اسکوئی . [ ن ِ م ِ اُ ] (اِخ ) امیر نظام الدین احمد اسکوئی متخلص به نظام از شاعران قرن دهم است و به روایت سام میرزا وی «کلیددار کتابخانه ٔ صاحبقرانی بوده است و در اواخر بدان مرتبه رسید که می خواست وکیل شود و برادر بزرگ خود را صدر گرداند و برادر ...
-
امینای نجفی
لغتنامه دهخدا
امینای نجفی . [ اَ نا ی ِ ن َ ج َ ] (اِخ ) پسر ملامحمود،کلیددار نجف اشرف . از شاعران قرن یازدهم هجری بود. نصرآبادی نویسد: طبعش خالی از لطفی نیست . از اوست :فرصتم کی شد که گیرم دامن وصلی بکف از گریبان دست اگر برداشتم بر سرزدم .(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 3...
-
عبدالمطلب
لغتنامه دهخدا
عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابوالحارث . بزرگ قریش در زمان جاهلیت و از بزرگان عرب بود. وی مردی عظیم الشأن و رفیعمنزلت و متصف به اوصاف حمیده و مشتهربه افعال پسندیده بود. فصیح اللسان ، حاضرالقلب بود.وی جد...
-
گئومات
لغتنامه دهخدا
گئومات . [ گ ِ ] (اِخ ) گوماتا. غاصب تاج و تخت هخامنشی که در زمان مسافرت کمبوجیه پسر کوروش بزرگ به مصر خود را بنام بردیا برادر پادشاه معرفی و سلطنت را غصب کرد. مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: راجع به این واقعه یک سند رسمی که قسمتی از کتیبه ٔ بیستون...