کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک َ ] (ص ) صاحب عُجْب و تکبر و تجبر و خودستا باشد. (برهان ). معجب و خودپسند و خودستا. (از آنندراج ). کلیچ . کلج . کلچ . متکبر. خودستا. (فرهنگ فارسی معین ). || چرکن اندام . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) به معنی چرک و ریم هم آمده است و به ای...
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک ِ ] (اِ) اسبی را گویند که هر دو پای اوکج باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسب سگ دست را گویند یعنی هر دو دست آن کج باشد. (براهین العجم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پیش رخش تو سبز خنگ فلک لنگ و سکسک بود بسان کلیج . عسجدی (ا...
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک ُ ] (اِ) نانی باشد که خمیر آن از دیوار تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || نان بزرگ روغنی را نیز گویند. (برهان ). کلیچه . کلوچ . نان روغنی بزرگ . کلوچه . (فرهنگ فارسی معین ). نان بزرگ...
-
واژههای مشابه
-
کلیج خیل
لغتنامه دهخدا
کلیج خیل . [ ک َ خ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیرگاه است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و 650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کلیج کلا
لغتنامه دهخدا
کلیج کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فریم است که در بخش دو دانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و155تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کلیج دک
لغتنامه دهخدا
کلیج دک . [ک َ دَ ] (اِ) زاغچه . کلاغ خرد با پر سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کَلیجدَک در تداول عامه ٔمردم گناباد بر نوعی زاغ اطلاق می شود که پرهای سیاه و سفید دارد و هنگامی که بر بام سرای می نشیند و آوازخاصی سر می دهد مردم بدان فال نیک م...
-
جستوجو در متن
-
کلیچ
لغتنامه دهخدا
کلیچ . [ ک َ ] (اِ) کَلیج . (از برهان ). چرک و ریم . (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلیج شود.
-
کلچ
لغتنامه دهخدا
کلچ . [ ک َ ] (اِ) چرک . (جهانگیری ). چرک و وسخ . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیج وکلخچ شود. || عجب و خودستایی . (جهانگیری ). عجب و خودستایی و تکبر و تجبر. (از برهان ) (ناظم الاطباء). عجب . خودستایی . تکبر. (فرهنگ فارسی مع...
-
کالوج
لغتنامه دهخدا
کالوج . (اِ) کبوتر را گویند و آن پرنده ای است معروف . (برهان ) (آنندراج ) (از فهرست مخزن الادویه ).حمام . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کبوتر شود. || انگشت کوچک را هم می گویند، که عربان خنصر خوانند. (برهان ). انگشت کوچک را هم می گویند و کلیج نیز ...
-
شیرگاه
لغتنامه دهخدا
شیرگاه . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان شاهی .این دهستان در جنوب شاهی و طول دره ٔ تالار واقع است و راه آهن شمال از وسط آن می گذرد. مرکز دهستان قصبه ٔ شیرگاه است و شماره ٔ دیه های آن 20 است و مهمترین آنها عبارتند از: برنجستانک ، کلیج ...
-
سبز خنگ
لغتنامه دهخدا
سبز خنگ . [ س َ خ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از فلک . (آنندراج ). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد : پیش رخش تو سبز خنگ فلک لنگ و سکسک بود بسان کلیج . عسجدی .صاحب عادل جمال الدین محمد کآوردسبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران . (از ترجمه ٔ محاسن اصفه...
-
سکسک
لغتنامه دهخدا
سکسک . [ س ُ س ُ ] (ص ، اِ) زمین ناهموار و درشت . (برهان ). || اسبی که راه نداشته باشد و قطره رود. (برهان ). اسبی که راه نداشته باشد و ناهموار و ضد راهوار. (رشیدی ) (آنندراج ). اسب کم رفتار که رهوار نباشد. (غیاث ) : پیش رخش تو سبز خنگ فلک لنگ و سکسک ...