کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیب
لغتنامه دهخدا
کلیب . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کَلب . (منتهی الارب ). و رجوع به کلب شود. || گروه سگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جماعت سگان و گویند جمع است و از جمعهای نادر است . (از اقرب الموارد).
-
کلیب
لغتنامه دهخدا
کلیب . [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) ابن اسدبن کلیب البرهوتی (متوفی در حدود 43 هَ. ق .) صحابی و از شعرای حضرموت و از مردم برهوت بود که اسلام آورد و بر پیغمبر وارد شد و جامه ای که دست باف مادر خویش بود به عنوان هدیه بر رسول اکرم تقدیم داشت . (از اعلام زرکلی ).
-
کلیب
لغتنامه دهخدا
کلیب . [ ک ُ ل َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر کلب . (از معجم البلدان ، ذیل کلیبین [ ک ُ ل َ ب َ ] سگ کوچک ). و رجوع به کلب شود.
-
واژههای مشابه
-
کلیب وائل
لغتنامه دهخدا
کلیب وائل . [ ک ُ ل َ ب ِ ءِ ] (اِخ ) کلیب بن ربیعة الحارث بن مرةالتغلبی الوائلی ، رئیس دو قبیله ٔ بکر و تغلب در ایام جاهلیت و از پهلوانان دلیر و از جمله کسانی بود که در ایام سلطه ٔ خویش چون پادشاهان فرمانروایی داشت . وی برادر مهلهل بن ربیعه خال امرو...
-
حجاج کلیب
لغتنامه دهخدا
حجاج کلیب . [ ح َج ْ جا ج ِ ک ُ ل َ ] (اِخ ) لقب حجاج یوسف است . رجوع به حجاج بن یوسف ثقفی شود.
-
قصر کلیب
لغتنامه دهخدا
قصر کلیب . [ ق َ رِ ک ُ ل َ ] (اِخ ) (قصر بنی کلیب ) دهی است در صعید مصر در مشرق نیل نزدیک فاو. (معجم البلدان ).
-
ام کلیب
لغتنامه دهخدا
ام کلیب . [ اُم ْ م ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) کلب . (المرصع). رجوع به ام کلب شود.
-
کلیب بن ربیعة
لغتنامه دهخدا
کلیب بن ربیعة. [ ک ُ ل َ ب ِ ن ِ رَ ع َ ] (اخ ) ابن عامربن صعصعة. جد جاهلی است وفرزندان او به بنی مجد مشهورند. (از اعلام زرکلی ).
-
کلیب بن یربوع
لغتنامه دهخدا
کلیب بن یربوع . [ ک ُ ل َ ب ِ ن ِ ی َ ] (اِخ ) ابن حنظله . از تمیم و جد جاهلی است و جریر شاعر از نسل اوست . (از اعلام زرکلی ).
-
جستوجو در متن
-
ابووائل
لغتنامه دهخدا
ابووائل . [ اَ بو ءِ ] (اِخ ) کلیب . محدث است .
-
ابوحنیفه
لغتنامه دهخدا
ابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ] (اِخ ) از رهط زیادبن کلیب . تابعی است . او از ابن عمر و از او مغیره روایت کند.
-
ابومعشر
لغتنامه دهخدا
ابومعشر. [ اَ م َ ش َ ] (اِخ ) کوفی . نام او زیادبن کلیب است . صاحب ابراهیم نخعی و از وی روایت کند.
-
برهوتی
لغتنامه دهخدا
برهوتی . [ ب َ رَ ] (اِخ ) کلیب بن اسد (سعد) بن کلیب برهوتی ، صحابی و از شاعران حضرموت بود. او چون اسلام آورد با ارمغانی از مادر خود بر پیغمبر وارد شد و آن جامه ای از بافته های مادرش بودو قصیده ای با مطلع زیر برای وی سرایید : من وشز برهوت تهوی بی عذا...