کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلک خسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلک خسب
لغتنامه دهخدا
کلک خسب . [ ک َ ل َ خ ُ ] (نف مرکب ) گدای بیخانمان که شبها از بی جایی بر سر تنور و گلخن افتاده باشد. (آنندراج ). مفلس و پریشان حال چه کلک بمعنی گلخن است . (از غیاث ). مردم مفلس و پریشان و آنکه در مدت زمستان در گلخن حمام و کوره ها و مطبخها بسر برد. (ن...
-
واژههای مشابه
-
کلک چیدن
لغتنامه دهخدا
کلک چیدن . [ ک َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) به نابایستها کاری را به درازا کشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلک زدن
لغتنامه دهخدا
کلک زدن . [ ک َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تباهی کردن زن . تباه کاری کردن زن . نابسامانی کردن زن . کار نامشروع کردن زن . بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر درزنان ). عمل بد کردن زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف شدن زن و رفیق داشتن و فاسق گرفتن او. (از...
-
کلک عزیزآباد
لغتنامه دهخدا
کلک عزیزآباد. [ ک َ ل َع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیلاخوراست که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 183 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کلک آباد
لغتنامه دهخدا
کلک آباد. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب است و 676 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلک باز
لغتنامه دهخدا
کلک باز. [ ک َ ل َ ] (نف مرکب ) تبه کار (زن ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف و فاسد و کج رو (زن ). || حیله باز. مکار. نیرنگ باز. محیل .
-
کلک پیرا
لغتنامه دهخدا
کلک پیرا. [ ک ِ ] (نف مرکب ) ظاهر آن است که عبارت از نویسنده باشد لیکن از بیت ملاطغرا بمعنی کلک فروش مستفاد می شود. (آنندراج ). کاتب و نویسنده و خوشنویس و قلم فروش . (ناظم الاطباء) : اگر کلک پیرا نمی شد پدیدعطارد قلم از کجا می خرید.ملاطغرا (از آنندرا...
-
کلک پیشه
لغتنامه دهخدا
کلک پیشه . [ ک َ ل َ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا گریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کلک زن
لغتنامه دهخدا
کلک زن . [ ک َ ل َ زَ ] (نف مرکب )آن که کلک زند. کلک زننده . و رجوع به کلک زدن شود.
-
زبان کلک
لغتنامه دهخدا
زبان کلک . [ زَ ن ِ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوک قلم . زبان قلم : کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ تر. عسجدی .نام حافظگر برآید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس .حافظ.
-
له کلک
لغتنامه دهخدا
له کلک . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ،واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان . کوهستانی ، معتدل و مالاریائی . دارای 56 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و ...
-
اخال کلک
لغتنامه دهخدا
اخال کلک . [ ] (اِخ ) موضعی است بمغرب گرجستان .
-
بابا کلک
لغتنامه دهخدا
بابا کلک . [ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، 28 هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، 15 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به سراسکند. کوهستانی ، معتدل . مالاریائی و سکنه ٔ آن 449 تن ، شیعه . آب آن از قنوات و چشمه سارها و محصول آن غلات ، ...
-
بره کلک
لغتنامه دهخدا
بره کلک . [ب َ رَ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 180 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ گرمه می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).