کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلکی
لغتنامه دهخدا
کلکی . [ ک َ ل َ ] (اِ) پری باشد که در بزم و رزم بر سر بزنند و به ترکی جیغه خوانند. (برهان ). جیغه و پری که در بزم و رزم پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردمان شجاع و دلاور بردستار و کلاه زنند (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلَل شود.
-
کلکی
لغتنامه دهخدا
کلکی . [ ک َ ل َ ] (ص نسبی ) از روی حقه و مکر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کَلَک شود. || شخص هرزه . (فرهنگ فارسی معین ). هرزه گرد وهرجایی . (ناظم الاطباء). اهل فساد. زن تباه کار. زنی نابسامان . زن بدعمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلکی
لغتنامه دهخدا
کلکی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کِلک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کِلک و کلکین شود.
-
واژههای مشابه
-
دینار کلکی
لغتنامه دهخدا
دینار کلکی . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش نیکشهرشهرستان چاه بهار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
شش کلکی
لغتنامه دهخدا
شش کلکی . [ ش َ / ش ِ ک ِ ل ِ ] (ص مرکب ) شش انگشتی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشتی و شش انگشت شود.
-
جستوجو در متن
-
کلگی
لغتنامه دهخدا
کلگی . [ ک َ ] (اِ) کلل . کلکی و جیغه . (ناظم الاطباء). رجوع به کلل و کلکی شود.
-
کلل
لغتنامه دهخدا
کلل . [ ک َ ل َ ] (اِ) بمعنی کلکی باشد و آن پری است که پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردم شجاع و دلاور در بزم و رزم بر سر دستار و کلاه زنند و آن راجیغه هم می گویند. (برهان ). پری که دلیران و پهلوانان بر دستار زنند و آن را جیغه و کلگی نیز گویند. (آنندر...
-
محنت رقم
لغتنامه دهخدا
محنت رقم . [ م ِ ن َ رَ ق َ ] (ص مرکب ) نوشته و رقمی قرین اندوه و غم و ملال . نوشته ای مشعر بر غم و اندوه .- قلم محنت رقم ؛ کلکی که مطالب اندوهناک نگارد یا کلکی که رقم او نامرادی و غصه و رنج است : در جزء اول از این مجلد مرقوم قلم محنت رقم گشت . (تار...
-
شش انگشتی
لغتنامه دهخدا
شش انگشتی . [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] (ص نسبی ) شش کلکی . (یادداشت مؤلف ). دارای شش انگشت . اعنش . آنکه او را شش انگشت بردست باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشت شود.- سادات شش انگشتی ؛ سلسله ای از سادات که به ارث غالباً شش انگشت بر دست داشتند و از ...
-
مانی فریب
لغتنامه دهخدا
مانی فریب . [ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) که مانی را بفریبد. به مجاز، آنچه بسیار ماهرانه و هنرمندانه ساخته شده باشد : برآورد کلکی به آیین و زیب رقم زد بر آن حوض مانی فریب . نظامی .خرد با روی خوبان ناشکیب است شراب چینیان مانی فریب است .نظامی .
-
خوش مذاق
لغتنامه دهخدا
خوش مذاق . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (ص مرکب ) خوش طعم . نیکو در مذاق . نکو در دهان . خوشمزه : طعم رطب اگرچه لذیذ است و خوش مذاق کی به بود بخاصیت از قند عسکری . مجد همگر.شعری به خوش مذاقی چون چاشنی وصل کلکی به نقشبندی چون صورت خیال .مجد همگر.
-
نغوشاک
لغتنامه دهخدا
نغوشاک .[ ن ِ ] (اِ) نغوشا. رجوع به نغوشا شود : ای نظامی کلکی بی سر و سامانی به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی .سخنگوی گشتی سلیمانت کردنغوشاک بودی مسلمانت کرد. بوشکور (از لغت فرس ).اندر وی [ سمرقند ] جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود...
-
لگام خائیدن
لغتنامه دهخدا
لگام خائیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) اَلک . (تاج المصادر). جویدن لغام . || کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن باشد. (برهان ). مقابل لگام لیسیدن . (آنندراج ) : هر کجا با تیغ چونان شد چنین کلکی معین چرخ در فرمانبری حاشا اگر خاید لگام . انوری لاجرم در ...