کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلکل
لغتنامه دهخدا
کلکل . [ ک َ ک َ ] (اِ) بمعنی هرزه گویی کردن و کاو کاو نمودن باشد. (برهان ) (از آنندراج ). هرزه گویی و سخن بی معنی و لاطائل . (ناظم الاطباء). هرزه گویی .کاوکاو. (فرهنگ فارسی معین ). اسم صوت گردکان خشک چون بهم ساید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در سفر ...
-
کلکل
لغتنامه دهخدا
کلکل . [ ک َ ک َ ] (ع اِ) کلکال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کلکال شود.
-
کلکل
لغتنامه دهخدا
کلکل . [ ک َ ک َ / ک ِ ک َ / ک ُ ک َ ] (اِ) نام دارویی است که آن رابه عربی مقل گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به لغت اهل خراسان مقل است . (ترجمه ٔ صیدنه ).
-
کلکل
لغتنامه دهخدا
کلکل . [ ک ُک ُ ] (ع ص ) مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت . کُلاکِل نیز مانند آن و کُلکُلَة مونث آن است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
کلکل کردن
لغتنامه دهخدا
کلکل کردن . [ک َ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پر حرفی کردن . سر هم را درد آوردن از پرگویی . (فرهنگ فارسی معین ) : نیست یک مو چو عقل بر سرشان پیش از این فوقیا مکن کلکل .فوقی (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
کل کل
لغتنامه دهخدا
کل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کل کل
لغتنامه دهخدا
کل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
کلمل
لغتنامه دهخدا
کلمل . [ ک َ م َ ] (اِ) کَلکَل . هرزه گویی . (آنندراج ). و رجوع به کَلکَل شود.
-
کلکلة
لغتنامه دهخدا
کلکلة. [ ک ُ ک ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث کُلکُل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کلکل شود.
-
کلکال
لغتنامه دهخدا
کلکال . [ ک َ ] (ع اِ) سینه یا اندرون میانه ٔ سینه یا مابین هر دو چنبر گردن . کلکل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کلکل شود. || جای تنگ بستن اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه بین تنگ اسب است تا جایی که با زمین تماس پیدا می کند و...
-
کلاکل
لغتنامه دهخدا
کلاکل . [ ک َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کلکل و کلکال . و رجوع به این دو کلمه شود.
-
ذات الفلس
لغتنامه دهخدا
ذات الفلس . [ تُل ْ ف ِ ] (ع ص مرکب ) دشنامی است . جریر راست : جزعت ابن ذات الفلس لما تداکأت من الحرب انیاب علیک و کلکل .