کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلوب
لغتنامه دهخدا
کلوب . [ ک َل ْ لو ] (ع اِ) مهماز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مهمیز. (ناظم الاطباء). || اره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || انگشت شور. (مهذب الاسماء). انبر و کلبتان . (ناظم الاطباء). آهنی سر کج و گویند چوبی با سری خمی...
-
کلوب
لغتنامه دهخدا
کلوب . [ ک ُ ] (اِ) بمعنی کالبد و قالب باشد. (برهان ) (آنندراج ). شکل و قالب و کالبد. (ناظم الاطباء). مصحف و مبدل کالبد (قالب ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
کلوب
لغتنامه دهخدا
کلوب . [ ک ُ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) باشگاه . انجمن . (فرهنگ فارسی معین ). باشگاه . جشنگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلوب
لغتنامه دهخدا
کلوب . [ ک ُل ْ لو ] (ع اِ) انبر آهنگرکه بدان آهن گرم رامی گیرند. (غیاث ). ماشه . انبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کَلّوب شود.
-
واژههای مشابه
-
ژکه کلوب
لغتنامه دهخدا
ژکه کلوب . [ ژُ ک ِ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) کلمه ای است انگلیسی و دخیل در زبان فرانسه بمعنی کانون و محل اجتماع سوارکاران . و آن در آغاز جمعیتی بود که بسال 1833 م . برای اصلاح نژاد اسب پدید آمد.
-
جستوجو در متن
-
کلوپ
لغتنامه دهخدا
کلوپ . [ ک ُ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) رجوع به کلوب شود.
-
کالب
لغتنامه دهخدا
کالب . [ ل ِ / ل َ / ل ُ ] (اِ) قالب که آن را کالبد نیز گویند. (برهان ) (جهانگیری ). و آن را کلوب نیز گویند. (جهانگیری ). کلوب . (برهان ). کالبد : این من و این من که در این کالب است هیچ مگو جنبش این قالب است .نظامی (از جهانگیری ).
-
باشگاه
لغتنامه دهخدا
باشگاه . (اِ مرکب ) کلوب . کانون . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ایران ). محلی خاص اجتماع گروهی از مردم با منظور معین . محل گرد آمدن پیوسته یا متناوب گروهی بر طبق آیین نامه ٔ خاص .
-
گلف
لغتنامه دهخدا
گلف . [ گ ُ ] (انگلیسی ، اِ) نام بازیی است و آن عبارت از زدن به توپ کوچکی است که دارای حالت ارتجاعی است و آنرا با چماقی که به نام گلف کلوب می خوانند بازی میکنند. و سر آن از چوب یا آهن است و دارای یک عده سوراخها (که معمولاً عدد آنها 9 یا 18) است که در...
-
کلالیب
لغتنامه دهخدا
کلالیب . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُلاّ ب و کُلّوب بمعنی مهماز و آن میخ پاشنه موزه ٔ رائض باشد که بر تهیگاه ستور می زنند وقت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چنگل باز. (منتهی الارب ). کلالیب البازی ؛ چنگالهای باز.(از اقرب الموارد). |...
-
مرب
لغتنامه دهخدا
مرب . [ م َ رَب ب ] (ع اِ) محل و جای اقامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مجمع. محل . (اقرب الموارد).کلوب . (از متن اللغة). باشگاه و محل اجتماع مردم . || (ص ) زمین گیاه ناک . (منتهی الارب ): ارض کثیرةالنبات ؛ زمین پرگیاه . (اقر...
-
انبر
لغتنامه دهخدا
انبر. [ اَم ْ ب ُ ] (اِ) کلبتین بود که سرش کژ بود. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 138). آلتی باشد از آهن که زرگران و مسگران طلا و مس تفته را بدان گیرند و بعربی کلوب خوانند. (برهان قاطع).آلتی است از آهن و دارای دو شاخه ٔ دراز که آتش و چیزهای تفته را بدا...
-
مهماز
لغتنامه دهخدا
مهماز. [ م ِ ] (ع اِ) کُلاّب . کُلّوب . (منتهی الارب ). خار آهنی که بر پاشنه ٔ موزه ٔ سواران باشد (و این اسم آلت است از «همز» که به معنی فشردن و زدن است ). (غیاث ) (آنندراج ). میخی که بر پاشنه ٔ موزه محکم کنند برای دواندن اسب که مهمیز نیز گویند. (از ...