کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کله کله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کله کله
لغتنامه دهخدا
کله کله . [ ک َ ل ِ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک َل ْ ل َ ](ع ص ) کارد کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک ِل ْ ل َ ] (ع اِ) پشه خان . ج ، کِلَل . (منتهی الارب ). پرده ٔ نازک و رقیق که چون خانه دوزند تا خود رااز پشه نگاه دارند و عامه بدان ناموسیه گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به کِلَّه شود. || پرده ٔ تنک و نازک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک ُل ْ ل َ ] (ع اِ) مؤنث کُل ّ. (منتهی الارب ). تأنیث کل است و گویند: کلة امراءة، همانگونه که گویند: کل امری ٔ . (از اقرب الموارد). || تأخیر و درنگ . (منتهی الارب ). تأخیر. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مزعفر
لغتنامه دهخدا
مزعفر. [ م ُ زَ ف َ ] (ع ص ) زعفرانی . (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ) (غیاث ): ثوب مزعفر؛ جامه ٔ رنگ کرده به زعفران . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رنگ داده شده به زعفران . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به زعفران رنگ کرده . (یادداشت به خط مرحو...
-
سرپز
لغتنامه دهخدا
سرپز. [ س َ پ َ ] (نف مرکب ) کله پز. (آنندراج ). آنکه کله پزد.
-
پبدنی
لغتنامه دهخدا
پبدنی . [ ] (اِخ ) رجوع به طایفه ٔ کله ٔ بختیاری شود.
-
کیپاپز
لغتنامه دهخدا
کیپاپز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کیپا پزد. (فرهنگ فارسی معین ). || رَوّاس . کله پز. آنکه کله پاچه ٔ پخته فروشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخ-دا) : کیپاپزان که صبح سر کله واکنندآیا بود که گوشه ٔ چشمی به ما کنند؟بسحاق اطعمه (از یادداشت ایضاً).
-
کوفته ریزه
لغتنامه دهخدا
کوفته ریزه . [ ت َ / ت ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کله گنجشکی . سرگنجشکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوفته و ترکیب کله گنجشکی ذیل مدخل کلّه شود.
-
کیپا
لغتنامه دهخدا
کیپا. (اِ) نوعی از طعام که روده ٔ باریک گوسفند را پاک کرده در جوف آن گوشت قیمه و دال نخود و برنج و مصالح پر کرده در روغن بپزند. از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث ) (آنندراج ). شکنبه ٔ گوسفند که در آن گوشت قیمه و برنج و لپه و جز آن آکنده ، پزند و خورند. گی...
-
کلا
لغتنامه دهخدا
کلا. [ ک َل ْ لا ] (اِ) کله . سر. || کلم . (ناظم الاطباء).
-
کلاپاچه
لغتنامه دهخدا
کلاپاچه . [ ک َل ْ لا چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) یک قسم غذائی که از کله و پاچه ٔ گوسفند سازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله پاچه شود.
-
سرگنده
لغتنامه دهخدا
سرگنده . [ س َ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کله گنده . کله بزرگ . آنکه دارای سری بزرگ باشد. || بمجاز، متمول . بانفوذ. در تداول عوام ، بسیار با شأن و اعتبار. (یادداشت مؤلف ).