کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلندره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلندره
لغتنامه دهخدا
کلندره . [ ک َ / ک ُ ل َ دَ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی کلندر است که چوب کنده ٔ ناتراشیده باشد. (از برهان ). کنده ای که در پس در افکنند که در باز نگردد. (آنندراج ). چوب گنده ٔ ناتراشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلندر شود. || (ص ) مردی بشکوه و قوی باشد. (...
-
جستوجو در متن
-
حزوار
لغتنامه دهخدا
حزوار. [ ح َ ] (ع اِ) کلندره . (محمودبن عمر ربنجنی ). حَزوَر.
-
حزور
لغتنامه دهخدا
حزور. [ ح َ وَ / ح َ زَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) کودک رسیده و زورمندشده . ج ، حزاورة. (منتهی الارب ). || مرد ضعیف . (منتهی الارب ). || مرد قوی . لغت از اضداد است . (منتهی الارب ). کلندره . (در سه نسخه ٔ خطی مهذب الاسماء).
-
تنبه
لغتنامه دهخدا
تنبه . [ تَم ْ ب َ / ب ] (اِ) چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). و آن را کلندر و کلندره نیزگویند. (فرهنگ جهانگیری ) : پیری اگر تو درون شوی ز در شهرسخ...
-
کلندر
لغتنامه دهخدا
کلندر. [ ک َ ل َ دَ ] (ص ) مردم ناتراشیده و ناهموار و لک و پک را گویند. (برهان ). چون چوب کنده ٔ ناتراشیده ٔ قوی هیکل را کلندر خواندندی بعضی مردم ناهموار و ناتراشیده را به این نام خواندندی ، رفته رفته مردمی که برای منفعت دنیا و عدم میل به کسب و کار و...
-
کنگ
لغتنامه دهخدا
کنگ . [ ک ِ ] (ص ) پسر امرد درشت قوی جثه . (برهان ). امرد قوی جثه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). پسر امرد بی اندام و بدشکل بزرگ جثه . (ناظم الاطباء). امرد بزرگ و قوی تن . امرد بزرگ وقوی قالب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : داری کنگی کلندره که شب و روز...
-
خشنود
لغتنامه دهخدا
خشنود. [ خ ُ ] (ص ) راضی . خوشحال . مسرور. خوش . مسرور. خرسند. شادمان . (ناظم الاطباء) : داری گِنگی کلندره که شب و روزخواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود. منجیک .جهان آفرین از تو خشنود باددل بدسگالت پر از دود باد. فردوسی .اگر شاه خشنود گردد ز من وزین نامو...
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ َ ] (اِخ ) شهری است خرم به ترکستان ، بهارخانه نیز گویندش از غایت خوشی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بهارخانه ای است و شهری است به ترکستان . (نسخه ای از لغتنامه ٔ اسدی ). نام شهری است که در شرق خطا واقع است ، گویند شب و روز همیشه درآنجا ی...