کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلم قمری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلم بسر
لغتنامه دهخدا
کلم بسر. [ ک َ ل َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) بمزاح یا تحقیر، کنایه از معمم . آخوند. دستاربند. مندیل بند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلم پلو
لغتنامه دهخدا
کلم پلو. [ ک َ ل َ پ ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) پلوی که از کلم درست کنند و آن را به دو طریق درست کنند: 1 -کلم را خرد کنند و در پیاز و روغن سرخ نمایند و در لای برنج گذارند و دم کنند. 2 - تره ٔ بسیار کم را با شبت و جعفری و کلم بعد از سرخ شدن ، ادویه ٔ بسیار زد...
-
کلم زار
لغتنامه دهخدا
کلم زار. [ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ) مزرعه ٔ کلم . جایی که در آن کلم کاشته باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلم شلم
لغتنامه دهخدا
کلم شلم . [ ک َ ل َ ش َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گوشتی بسیار و لرزان بر تن آدمی . گوشت بسیار و لرزنده بر روی یکدیگر در بدن شخص فربه و بیشتر زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب ) فربه با گوشتی لطیف و سفید (زن ). سخت فربه و سفید. فربه با ...
-
گل کلم
لغتنامه دهخدا
گل کلم . [ گ ُ ل ِ ک َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف است و آنرا ترشی کنند و خورند.
-
شلم کلم
لغتنامه دهخدا
شلم کلم . [ ش َ ل َ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اِتباع ) گوشت سپید بسیار لطیف و جنبان و بر هم افتاده بر تن زن و غیره . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شلغم
لغتنامه دهخدا
شلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل و مأکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که دارای ریشه ٔ غده ای محتوی مواد ذخیره ای می باشد. نباتی است دوساله ، یعنی در سال دوم کشت گل میدهد. برگهای...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...