کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلمات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلمات
لغتنامه دهخدا
کلمات . [ ک َ ل ِ] (ع اِ) ج ِ کلمة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کلمه . کلمه ها. (فرهنگ فارسی معین ). || گفتارها. سخنان . (فرهنگ فارسی معین ) : در استماع کلمات فرستادگان مبالغ تحامل ایشان را تحمل فرماید. (المعجم چ دانشگاه ص 16، از فرهنگ فارسی م...
-
جستوجو در متن
-
بنطافلون
لغتنامه دهخدا
بنطافلون . [ ب َ ف ِ ] (معرب ، اِ) رجوع به کلمات قبل شود.
-
بنطافیلون
لغتنامه دهخدا
بنطافیلون . [ ب َ ] (معرب ، اِ) رجوع به کلمات قبل شود.
-
لفظ قلم
لغتنامه دهخدا
لفظ قلم . [ ل َ ظِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گفتار با کلمات تمام چنانکه نویسند، نه با کلمات شکسته ، چنانکه عامّه تلفظ کنند.
-
برزین
لغتنامه دهخدا
برزین . [ ب َ ] (اِخ ) در شاهنامه این نام گاه مستقلاً و گاه به دنبال کلمات دیگر چون آذربرزین و خرادبرزین و رامبرزین و غیره آمده است . رجوع به این کلمات مرکب در جای خود و رجوع به فهرست لغات شاهنامه ٔ ولف شود.
-
گنزه
لغتنامه دهخدا
گنزه . [ گ َ زَ ] (اِخ ) گنجه . گنجک . گنزک . رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود.
-
نیب
لغتنامه دهخدا
نیب . (اِ) حرفی که گاه بر بعضی کلمات می افزایند بدون آنکه در معنی آنها تغییری آورد. (ناظم الاطباء).
-
صنانیر
لغتنامه دهخدا
صنانیر. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صِنارة و صِنّارة. رجوع بدان کلمات شود.
-
آگن
لغتنامه دهخدا
آگن . [ گ ِ] (پسوند) در کلمات مُرکبه ، مرادف آگین . گن . گین .
-
تپنگوی
لغتنامه دهخدا
تپنگوی . [ ت َ پ َ ] (اِ) تبنگو. تبنگوی . تپنگو. رجوع بهمین کلمات شود.
-
راهنوردی
لغتنامه دهخدا
راهنوردی . [ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل راهنورد. راهپیمایی . رهنوردی . و رجوع به همین کلمات شود.
-
بادوستیان
لغتنامه دهخدا
بادوستیان . (اِخ ) تصحیف بادوسبان و پادوسبان و پادوسپان است . رجوع به همین کلمات شود.
-
باروط
لغتنامه دهخدا
باروط. (اِ) باروت . بارو. بارود. رجوع به کلمات مذکور شود.
-
جذما
لغتنامه دهخدا
جذما. [ ج َ ] (ع ص ) جذماء. جَذمی ̍. رجوع به این کلمات شود.