کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلفتی
لغتنامه دهخدا
کلفتی . [ ک ُ ف َ ] (حامص ) شغل کُلفَت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود.
-
کلفتی
لغتنامه دهخدا
کلفتی . [ ک ُ ل ُ ] (حامص ) ضخامت . سطبرا. سطبری . حجم . غلظ. قطر. ثخن . ستبری . غلظت . زفتی . چگونگی کلفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بزرگی . درشتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود.
-
واژههای مشابه
-
گردن کلفتی
لغتنامه دهخدا
گردن کلفتی . [ گ َ دَ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) زورگویی . قلدری . و رجوع به گردن کلفت شود.
-
دم کلفتی
لغتنامه دهخدا
دم کلفتی . [ دُ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) صفت دم کلفت . تمول . پولداری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دم کلفت شود.
-
لب کلفتی
لغتنامه دهخدا
لب کلفتی . [ ل َ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت لب کلفت .
-
پوست کلفتی
لغتنامه دهخدا
پوست کلفتی . [ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پوست کلفت . صفت پوست کلفت . || مقاومت در سختیها. || گرانجانی .
-
کت و کلفتی
لغتنامه دهخدا
کت و کلفتی . [ ک َ ت ُ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کت و کلفت . ضخیمی . یُغُری .
-
جستوجو در متن
-
جفی
لغتنامه دهخدا
جفی . [ ج ِف ْی ْ ] (ع اِمص ) کلفتی . درشتی . || غلیظی . پررنگی . تیرگی . (دزی ).
-
جسامت
لغتنامه دهخدا
جسامت . [ ج َ م َ ] (ع اِمص ) جسامة. بزرگی و کلانی و تناوری و کلفتی . (ناظم الاطباء).
-
شبع
لغتنامه دهخدا
شبع. [ ش ِ ] (ع اِ) نام آنچه سیر کند. (از اقرب الموارد). || کلفتی و ستبری در دو ساق پا. (از ذیل اقرب الموارد).
-
خیاش
لغتنامه دهخدا
خیاش . [خ َ ] (ع ص ) نسبت است مر خیش را و خیاش خیش فروش است و خیش لباس کلفتی است از کتان . (از انساب سمعانی ).
-
ام دبکل
لغتنامه دهخدا
ام دبکل . [ اُم ْ م ِ دَ ک َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از اقرب الموارد) (از المرصع) (منتهی الارب ). برای پوست کلفتی که دارد چنین نامیده اند. (از المرصع). رجوع به دبکل شود.
-
غلظت
لغتنامه دهخدا
غلظت . [ غ ِ ظَ ] (ع اِمص )غلظة. درشتی . (مجمل اللغة). رجوع به غلظة شود. || ستبری . (مجمل اللغه ). سطبری . مقابل تُنکی . مقابل رقت . سطبرا. کلفتی . زبری . رجوع به غلظة شود.