کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک َ ل َ ] (اِ) همان کلب یعنی منقار مرغ . (آنندراج ). منقار مرغان . (ناظم الاطباء). کلب . کلپ . منقار مرغ . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلپ شود.
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک َ ل َ ] (ع مص ) شیفته شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). آزمند گردیدن و شیفته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حریص شدن به کاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)؛ کلف به ، او را بسیار دوست داشت و مولع و فریفته ٔ او گردید. (...
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک َ ل ِ ] (ع ص ) دوستار و مولع و فریفته به کسی یا چیزی . (از اقرب الموارد). حریص به کاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک َل َ ] (ع اِ) سیاهی زردی آمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاهی زردی آمیخته . (ناظم الاطباء) . || سرخی سیاهی آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنگ سیاه سرخ بهم آمیخته . (فرهنگ فارسی معین ). رنگی است بین سیاهی و سرخی . (از ا...
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک ِ ] (ع ص ) مرد عاشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اکلف و کلفاء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اکلف و کلفاء شود.
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ کُلفَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ کلفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفة و کلفت شود.
-
واژههای مشابه
-
کلف باز
لغتنامه دهخدا
کلف باز. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نارویی است که در بخش شیب آب شهرستان زابل واقع است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
مکلفة
لغتنامه دهخدا
مکلفة. [ م ُ ک َل ْ ل َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مکلف یعنی کلف دار. (ناظم الاطباء).
-
زبل الضب
لغتنامه دهخدا
زبل الضب . [ زِ لُض ْ ض َب ب ] (ع اِ مرکب ) سرگین سوسمار. در خاصیت مانند زبل الورل است . شیخ الرئیس ابن سینا آرد: فضله ٔ سوسمار جالی کلف است و نیز بیاض عین را نافع است همچون زبل التمساح و الورل . (ازقانون ج 1 چ 1553 م . ص 170). در اختیارات بدیعی آمده...
-
کلفه
لغتنامه دهخدا
کلفه . [ ک َل َ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) هر یک از لکه هایی که در آفتاب و ماه دیده می شود. (فرهنگ فارسی معین ). کَلَف . و رجوع به کلف شود. || لکه ای که درصورت انسان پدید آید. (فرهنگ فارسی معین ) : از این می اندیشیدم که اینجا سلس گرفت و آنجا درد شکم و اینجا ...
-
انده قوقو
لغتنامه دهخدا
انده قوقو. [ اَ دَ / دِه ْ ] (اِ) دوایی است آنرا حندقوقی خوانند کلف را نافع است . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). و رجوع به حندقوقی و طریفلن شود.
-
بشنج
لغتنامه دهخدا
بشنج . [ ب َ/ ب ِ ش َ ] (اِ) پشنج . پشنگ . بشنگ بمعنی پاشیدن از مصدر پشنجیدن از ریشه ٔ تیک «اسفا 1:1 ص 302». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ظاهراً اسم مصدر بشنجیدن است و برای پاشیدن آهار استعمال شود. (فرهنگ نظام ).- یک بشنگ آب ؛ مقدار آب که یک بار...