کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلر باقی ماندۀ آزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استسعاء
لغتنامه دهخدا
استسعاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کار کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (منتهی الارب ). کار کردن فرمودن عبد مکاتب را تا بدان زر باقی کتابت خود را ادا کرده آزاد گردد.(منتهی الارب ). بنده را بکسب داشتن تا بکسب خود آزادی خویش بازخرد. || طلب سعی و شتا...
-
اعین
لغتنامه دهخدا
اعین .[ اَ ی َ ] (اِخ ) ابن سنبس . پدر زرارةبن اعین . (از رجال معروف رواة شیعه ) غلامی رومی مردی از بنی شیبان بود و قرآن آموخته و مولای او، وی را آزاد کرده بود و خواست او را داخل نسب خویش کند. لیکن او راضی نشد و بهمان ولاء بنی شیبان باقی ماند. (الفهر...
-
ترانس
لغتنامه دهخدا
ترانس . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای فکاهی سرای لاتینی که در سال 190 ق .م . در کارتاژ متولد شد. وی ابتدا برده ای بیش نبود و سپس آزاد گشت . او هم مانندپلوت از نویسندگان یونان ، خصوصاً از مناندر پیروی میکرد. شش اثر کمدی که از وی باقی مانده عبارتند از: ل...
-
باقی
لغتنامه دهخدا
باقی . (اِخ ) عبدالباقی صوفی تبریزی . (دانشمندان آذربایجان ص 144). از فضلای زمان خود و در نگارش خط ثلث مسلم بود،... با شاه عباس صفوی معاصر و در وقت بنیاد مسجد جامع جدید عباسی شاه مغفور بجهت نوشتن کتابه ٔ مسجد او را از بغداد باصفهان طلبید، سید بسبب اس...
-
غمگن
لغتنامه دهخدا
غمگن . [ غ َ گ ِ ] (ص مرکب ) مخفف غمگین . با غم و اندوه . صاحب غم . محزون . رجوع به غم و غمگین شود : ای آنکه غمگنی و سزاواری وندر نهان سرشک همی باری . رودکی .هر آنجا که ویران بد آباد کرددل غمگنان از غم آزاد کرد. فردوسی .برون کرد باید ز دلها نهیب گزید...
-
مکاتب
لغتنامه دهخدا
مکاتب . [ م ُ ت َ / م ُ ت ِ ] (ع ص ) آن بنده ای که خویشتن را بخرد. (دهار). آنکه خود را از خواجه بازخرد. (مهذب الاسماء). بنده ٔ بها بر خود بریده . (منتهی الارب ). غلامی که به رضای مالک خود قیمت خود رامتکفل شود که از مزدوری خود به مالک خویش ادانماید و ...
-
عقیل
لغتنامه دهخدا
عقیل . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی طالب عبدمناف بن عبدالمطلب هاشمی قرشی ، مکنی به ابویزید. برادر بزرگتر علی بن ابی طالب (ع ). وی در جاهلیت شهرتی بسیار داشت و یکی از چهار تنی بود که قریش در منافرات و منازعات خود برای حکمیت بدانها رجوع میکرد. (سه تن دیگر مخ...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمد (فخرالدین )بن عمر (صدرالدین )بن علی بن محمدبن حمویة جوینی ، مکنی به ابوالمظفر. از امرا و بزرگان ادب و از مردم جوین نیشابور بود. خانواده اش پس از نیمه ٔ دوم قرن پنجم در شام و مصر سکونت داشتند و او به سال 582 هَ. ق . در د...
-
طالبی
لغتنامه دهخدا
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) یحیی بن عمربن یحیی بن زیدبن علی بن حسین السبط. از کسانی است که به انقلاب دست یازیده و به مخالفت با خلفا برخاسته است . در سال 235 هَ . ق . با متوکل عباسی بستیز برخاست و گروهی را گرد خویش فراهم آورد، ولی متوکل او را بگرفت و زندان...
-
میثم تمار
لغتنامه دهخدا
میثم تمار. [ ث َ م ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یحیی ، از موالی بنی اسد و از اجله ٔ اصحاب حضرت علی (ع ) بود. وی برده ٔ زنی از بنی اسد بود و حضرت علی (ع ) او را خرید و آزاد کرد و میثم نزد علی (ع ) باقی ماند سپس در کوفه سکونت گزید و بسبب علاقه و ارتباطی که...
-
اسلام گرای ثالث
لغتنامه دهخدا
اسلام گرای ثالث . [ اِ گ ِ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) یکی از خانان کریمه و پسر سلامت گرای است . وی در زمان جان بک گرای باسارت بدست لهستانیها افتاد و هفت سال در اسیری بسر بردو آنگاه بموجب عهدنامه ٔ منعقده از طرف سلطان مراد رابع وی را آزاد کردند و در یان بولی اق...
-
هاگ
لغتنامه دهخدا
هاگ . (اِ) (اصطلاح طبیعی ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل اسپر و بمعنای آلت تناسل نباتات ذات الالقاح الخفیه که فرانسویها این طبقه نباتات را "aryptogame" میگویند. (فرهنگ غفاری ). || شکل خفته و مقاوم باکتری است که بر اثر ایجاد آن میکرب میتواند در ش...
-
زید
لغتنامه دهخدا
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن حارثةبن شراحیل کلبی . او صحابی بود و در کودکی ،در جاهلیت او را ربودند و خدیجه بنت خویلد (زوجه ٔ پیغمبر) او را خرید و در هنگام ازدواج با پیغمبر زید را به او هدیه کرد و پیغمبر پیش از بعثت او را به فرزندی قبول کرد و او را آزاد گرد...
-
صدقة
لغتنامه دهخدا
صدقة. [ص َ دَ ق َ ] (ع اِ) آنچه بدرویش دهی در راه خدای تعالی . (منتهی الارب ).آنچه براه خدا بفقرا دهند و بسکون دال خطاست . (غیاث اللغات ). هر چه بدهند نه بر سبیل وجوب . (مهذب الاسماء). آرازش . (برهان ). تسک . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: صدقة با ...
-
شادمانه
لغتنامه دهخدا
شادمانه .[ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) شاد. خوشحال . (فرهنگ نظام ). راضی . خشنود. شادان . بهج . مسرور : در این گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه . شهید بلخی .تا بخانه برد زن را با دلام شادمانه زن نشست و شادکام . رودکی .تو شادمانه و بدخواه ...