کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلخ
لغتنامه دهخدا
کلخ . [ ک ُ ] (اِ) نوعی از گیاه و رستنی باشد. (برهان ) (از آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). نوعی از نباتات چتری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).یکی از گونه های انگدان است که بنام قنا، کف عروس وکلح نیز خوانده می شود . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به...
-
واژههای مشابه
-
کلخ ها
لغتنامه دهخدا
کلخ ها. [ ک ُ ] (اِخ ) ساکنان ولایت کلخید که تابع شاهنشاهی داریوش بزرگ بوده است . (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 692). و رجوع به کلخید وتاریخ ایران باستان صفحات 691 و 1087 و 1088 شود.
-
جستوجو در متن
-
تافیفرا
لغتنامه دهخدا
تافیفرا. (معرب ، اِ) بلغت بربر سفندولیون و کلخ دلبی باشد. رجوع به سفندولیون شود.
-
دلدع
لغتنامه دهخدا
دلدع . [ دُ دُ ] (ع اِ) به لغت شام ، نباتی است برگش به برگ سیب ماند، جهت سم مار و اسهال دموی و رعاف مفید است . (منتهی الارب ). به لغت اهل بیت المقدس نوعی از کلخ است و به یونانی سفندولیون نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). کلخ الدبی . تافیفر...
-
کلح
لغتنامه دهخدا
کلح . [ ک ِ ] (اِ) نوعی از صمغ است که آن را بارزد و بیرزد هر دو گویند و عربان قنه خوانند، شبیه است به مصطکی . (برهان ). یک نوع صمغی شبیه به مصطکی که بارزد و یا بیرزد نیز گویند. (ناظم الاطباء). کُلخ . (فرهنگ فارسی معین ). لغت سریانی است و بغدادی گوید ...
-
قنی
لغتنامه دهخدا
قنی . [ ق َ نا ] (ع اِ) نیزه . (مخزن الادویه ). || بعض اطباء گفته اند: قنی بفتح قاف و قصر، قصب (نی ) است و بر عودالطباشیر یعنی قصب آن نیز اطلاق می نمایند و بر شجرةالاشق نیز و گفته اند خود اشق است و گفته اند نوعی از اندروطالیس است و نیز گفته اند اسم ن...
-
کلخید
لغتنامه دهخدا
کلخید. [ ک ُ ] (اِخ ) ولایتی بوده است در قسمت غربی قفقازیه در کنار دریای سیاه .لازستان قرون بعد. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 831).گرجستان غربی امروز. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 660 و184). لازیکا. نام ناحیتی بوده است در ساحل شرقی دریای سیاه . (یادداشت...
-
اشق
لغتنامه دهخدا
اشق . [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] (معرب ، اِ) (معرب از فارسی ) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را نافع است و بعضی گویند جوهری است معدنی که آنرا بعربی لزاق الذهب خوانند وآن غیرمعدنی هم هست که عملی باشد و آن چنان ...