کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلج
لغتنامه دهخدا
کلج . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیردان شهر ستان زنجان واقع است و 918 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کلج
لغتنامه دهخدا
کلج . [ ک َ ل َ ] (ع ص ) مرد جوانمرد دلاور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کریم شجاع . (اقرب الموارد).
-
کلج
لغتنامه دهخدا
کلج . [ ک ُ ] (اِ) شکن و چین باشد. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 61). چین و تا. (ناظم الاطباء). چین و شکن . (فرهنگ فارسی معین ). شکن . چین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کلج برکلج ، چین در چین . (فرهنگ فارسی معین ) : فری زان زلف مشکینش چو زنجیرفت...
-
کلج
لغتنامه دهخدا
کلج . [ ک ُ ل ِ ] (اِ) خرچسونه . خاله سوسکه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلج
لغتنامه دهخدا
کلج . [ ک ُ ل ُ ] (ع ص ) مردان درشت و توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). مرد درشت و توانا. (ناظم الاطباء).
-
کلج
لغتنامه دهخدا
کلج . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) سبد حمامی باشدکه بدان زبال کشند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 61). سبدگرمابه بان و کناس را گویند که بدان سرگین و پلیدیهاکشند. (برهان ). مزبله و سله ٔ کناس . (انجمن آرا) (ازآنندراج ). سبد حمامی و کناس که بدان سرگین و پلیدیها کشند. ...
-
جستوجو در متن
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (اِ) سبد تونیان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج . سبد زباله کش حمامی . (از لغت فرس ذیل کلج ). رجوع به کلج شود.
-
کلچ
لغتنامه دهخدا
کلچ . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) سبد کناس باشد که پلیدیها را بدان بکشند. (جهانگیری ). سبد حمامی و کناس که بدان سرگین و پلیدیها کشند. (ناظم الاطباء). کلج [ ک َ / ک ِ ] . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلج شود.
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (اِ) شکن و چین باشد در زلف و رسن و جامه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج .
-
کلچ
لغتنامه دهخدا
کلچ . [ ک ُ ] (اِ) شکن زلف و کاکل . (جهانگیری ). چین . شکن . ماز. نورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلج [ ک ُ ] شود.- کلچ درکلچ ؛ چین درچین . و رجوع به کلج در کلج ذیل ترکیبات کلج شود. || نوعی از پوشش هم هست ،آن را از پشم بافند و از جانب ک...
-
کلجان
لغتنامه دهخدا
کلجان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) مزبله را گویند و آن جایی باشد که خاکروبه و پلیدیها در آن ریزند. (برهان ). مزبله . (جهانگیری ). مزبله ومحل خاکروبه و پلیدیها. (ناظم الاطباء). کلچان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلج و کلچ و کلچان شود.
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک َ ] (ص ) صاحب عُجْب و تکبر و تجبر و خودستا باشد. (برهان ). معجب و خودپسند و خودستا. (از آنندراج ). کلیچ . کلج . کلچ . متکبر. خودستا. (فرهنگ فارسی معین ). || چرکن اندام . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) به معنی چرک و ریم هم آمده است و به ای...
-
سد
لغتنامه دهخدا
سد. [ س َ ] (عدد، ص ، اِ) صد. عدد یکصد. عدد بعد از 99 : ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی . رودکی .فری زآن زلف مشکینش چو زنجیرفتاده سدهزاران کلج بر کلج . شاکر بخاری .به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت بسد کلیچه سبال تو...
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است جزء دهستان طارم بخش سیردان شهرستان زنجان . در 15هزارگزی شمال خاوری سیردان و کنار رود قزل اوزن قرار گرفته و سرزمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . 32 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رود کلج ومحصول آن غلات و بن ...