کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلا و حاشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلا و حاشا
لغتنامه دهخدا
کلا و حاشا. [ ک َل ْ لاوَ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) هرگز. هیچوقت . بهیچوجه . ابداً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصل دو کلمه ٔ عربی است که هر یک معنی استمرار در نفی را می رساند. و در فارسی بطور ترکیب عطفی و برای تأکید در استمرار نفی بکار می رود. و...
-
واژههای مشابه
-
کلاً
لغتنامه دهخدا
کلاً. [ ک ُل ْ لَن ْ ] (ع ق ) در فارسی قید بکار رود. همگی . همه . طراً. تماماً. بتمامی . یکسره . یکباره . بالمرة. بالتمام . مقابل بعضاً. قاطبة. جمیعاً.کافةً. چنانکه : «کلاً ام بعضاً» (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کت کلا
لغتنامه دهخدا
کت کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ نشتا به تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106).
-
گالش کلا
لغتنامه دهخدا
گالش کلا. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از قرای هفتگانه ٔ رکن کلا از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کرت کلا
لغتنامه دهخدا
کرت کلا. [ ک ُ رُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نور مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 110).
-
گرمیش کلا
لغتنامه دهخدا
گرمیش کلا. [ گ َ ک َ ] (اِخ ) رجوع به گرمیج کلا شود.
-
یاغی کلا
لغتنامه دهخدا
یاغی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
پیر کلا
لغتنامه دهخدا
پیر کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی ).
-
دوغی کلا
لغتنامه دهخدا
دوغی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلال ازرک بخش نور شهرستان بابل . واقع در 12/5 هزارگزی باختری بابل با 575 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کاری وراه آن مالروست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شالی کلا
لغتنامه دهخدا
شالی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام دهی است از دیه های اطراف نور. (از سفرنامه ٔ رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 149).
-
افریدون کلا
لغتنامه دهخدا
افریدون کلا. [ ] (اِخ ) فریدون کلا. نام قصبه ای به مازندران . رجوع به فریدون کلا شود.
-
پیچه کلا
لغتنامه دهخدا
پیچه کلا. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به فرح آباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 بخش انگلیسی ).
-
بیشه کلا
لغتنامه دهخدا
بیشه کلا. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهات «دودانگه ٔ» هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 123).
-
بیجی کلا
لغتنامه دهخدا
بیجی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک است که در بخش مرکزی شهرستان بابل واقع است . 525 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).