کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلاوه
لغتنامه دهخدا
کلاوه . [ ک َ وَ / وِ ] (اِ) کلافه و چرخه . (ناظم الاطباء). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. (برهان ). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. (آنندراج ). کلاف . کلاوه ٔ ریسمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : برای ساعد و دست مبارکش گردون ز خط اسود و ...
-
واژههای مشابه
-
کلاوه ٔ چرخ
لغتنامه دهخدا
کلاوه ٔ چرخ . [ ک َ وَ / وِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) منطقة البروج . (ناظم الاطباء). بمعنی کمربند چرخ که عربان منطقه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از گردش چرخ هم هست . (برهان ) (آنندراج ). گردش چرخ . (ناظم الاطباء).
-
کلاوه شدن
لغتنامه دهخدا
کلاوه شدن . [ ک َ وَ / وِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) سرگشته و سراسیمه شدن . (ناظم الاطباء). کلافه شدن . گیج و سرگشته شدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
جستوجو در متن
-
کلاهو
لغتنامه دهخدا
کلاهو. [ ک َ ] (اِ) کلاوه . (فرهنگ فارسی معین ). موش صحرائی در تداول مردم خراسان . و رجوع به کلاوو شود.
-
لک لکی
لغتنامه دهخدا
لک لکی . [ ل ِل ِ ] (اِ) چرخی که نخ را بدان کلافه کنند (گناباد خراسان ). ابزاری که بدان نخها را حلقه یا کلاوه کنند.
-
کلاو
لغتنامه دهخدا
کلاو. [ ک َ ] (اِ) وزق و غوک را گویند.(برهان ). کلاور، کلاوو، و کلاوه بمعنی وزغ و غوک است . (آنندراج ) (از انجمن آرا). اسم فارسی ضفدع است که آن را کلا، کلاود، کلاوه نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).غوک و وزغ . (ناظم الاطباء). کلااو. کلاوه . (حاشیه ٔ ...
-
دولنگان
لغتنامه دهخدا
دولنگان . [ دُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه شاهین سرپل زهاب شهرستان قصر شیرین . واقع در 7هزارگزی سرپل ذهاب کنار راه فرعی کلاوه . سکنه آن 210 تن و آب آن از سراب قلعه شاهین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مشتوت
لغتنامه دهخدا
مشتوت . [ م َ ](ع ص ) پراکنده . || (اِ) تارهای جامه قبل از بافتن . (غیاث ) (آنندراج ). || چوب جولاهان که بر آن پارچه وقت بافتن پیچند و نورد نیز گویند و به عربی منوال خوانند. (فرهنگ رشیدی ) : به دفه ٔ جد و ماسوره و کلاوه ٔ چرخ به آبگیر و به مشتوت و می...
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب ُ ] (اِ) چیزی که از گل یا گچ سازندو دو چوب بشکل رقم هفت در آن قائم کنند بجهت نقادی ابریشم . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) : زال فلک کلاوه ٔ ژولیده افکندنقاد شعر را بفسون بر بنی پای .میرسنجر (از آنندراج ).
-
قلعه گلینه
لغتنامه دهخدا
قلعه گلینه . [ ق َ ع َ گ ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین ، واقع در 8500گزی جنوب خاوری سرپل ذهاب کنار راه فرعی کلاوه .موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است . سکنه ٔ آن 80 تن است . آب آن از سراب قلعه ٔ ...
-
کاسره
لغتنامه دهخدا
کاسره . [ س ِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین ، واقع در ده هزارگزی جنوب خاوری سر پل ذهاب . کنار راه فرعی کلاوه . دشت و گرمسیر و دارای 100 تن سکنه است . آب از سراب قلعه شاهین دارد. محصول آن غلات و برنج و توتون و تر...
-
لواسانی
لغتنامه دهخدا
لواسانی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در دوازده هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب ، کنار راه فرعی کلاوه . دشت و گرمسیر. دارای پنجاه تن سکنه ٔ کردی و فارسی زبان . آب آن از سراب قلعه شاهین . محصول آنجا غلات ،...
-
ترکه ویس
لغتنامه دهخدا
ترکه ویس . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه شاهین است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین و 8 هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب و بر کنارراه فرعی کلاوه قرار دارد. دشتی گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. آب آن از سراب قلعه شاهین و محصول آنجا غله و ب...