کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلانگردمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گردمان
لغتنامه دهخدا
گردمان . [ ] (اِخ ) نام موضعی از شروان . (آنندراج ) (غیاث ).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ] (اِخ ) از قضات هرات و پدر خواجه عبدالرحمان است که هر دو از علماء و قضات هرات بودند. و رجوع به حبیب السیر (خواجه ٔ...) شود.
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) (کالان ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 337 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 205 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لواسان بزرگ است که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (ص ) بزرگ . بهتر. مهتر. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بزرگ . (اوبهی ). بزرگ . عظیم . کبیر. بزرگوار. (ناظم الاطباء). بزرگ قوم . مهتر. (فرهنگ فارسی معین ). و از اینجاست که بزرگ شهر را کلانتر خوانند و شهریار گویند. (انجمن آرا) (آنندراج...
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک ِ ] (اِ) کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک ُ ] (اِ) کلیدان . کلون . بست پشت در. کلندان . چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیدان و کِلان شود.
-
کلان بزاز
لغتنامه دهخدا
کلان بزاز. [ ک َ ب َزْ زا ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ صاحب مجالس النفائس از مردم شهر هرات بود و مطلع زیر از اوست :انجم مشمر آنکه در این گنبد خضراست کز بهر تماشای رخت دیده ٔ حوراست .(از مجالس النفائس ص 85 و259).
-
کلان ترکش
لغتنامه دهخدا
کلان ترکش . [ ک َ ت َ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... از وزراء میرزا شاه محمود بود. صاحب دستور الوزراء آرد: خواجه کلان ترکش و خواجه علی بن امیر خواجه به سعی امیر شیخ ابوسعید که صاحب اختیار امور میرزا شاه محمود بود به مرتبه ٔ وزارت رسیدند و چون به شرارت نفس ات...
-
کلان دد
لغتنامه دهخدا
کلان دد. [ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا در یادداشتی این کلمه را به «مگاتریوم » از حیوانات پستاندار دوران چهارم معرفةالارضی داده اند. سنگواره ٔ این حیوان در امریکا کشف شده وحیوانی بود بدون دندان بطول پنج متر و به بلندی دو متر، و مگاتریوم مرکب است ....
-
کلان شدن
لغتنامه دهخدا
کلان شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ شدن : امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی . (تاریخ بیهقی ).هر خردی از او شد کلان و او خودزی عقل نه خرد است و نه کلان است ناصرخسرو.بود همچون گوشتی کزوی گرفتی مار، خوردگشت از اینسان چون کلان شد مارخو...
-
کلان کرمانی
لغتنامه دهخدا
کلان کرمانی . [ ک َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... شاعر بود. نصرآبادی آرد: گویا کرمانی است و طبع وی خالی از لطف نبود و خط شکسته را خوب می نوشت . بیت زیر از اوست :از نگاه عجز ما شمشیر می افتد ز دست دیده ٔ ما را نبستن صرفه ٔ جلاد نیست .(از تذکره نصرآبادی ص...
-
کلان معمایی
لغتنامه دهخدا
کلان معمایی . [ ک َ ن ِ م ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ملا... صاحب مجالس النفائس آرد: از ماوراء النهر است و به هرات آمده مطالعه می کند و معما را خوب می داند و بیت زیر از اوست :دلا چون ره نمی یابی به بزم عیش و شادیهاجفا تا کی توان کردن وفا هم عالمی دارد.(ازمج...