کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلاء
لغتنامه دهخدا
کلاء. [ ک َل ْ لا ] (ع اِ) لنگرگاه کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کرانه ٔ رود. کرانه ٔجوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جائی که باد کم گذرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
کلاع
لغتنامه دهخدا
کلاع . [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است به اندلس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اسپانی شود.
-
کلاع
لغتنامه دهخدا
کلاع . [ ک َ ] (اِخ )ابن شرحبیل از حمیر، جدی جاهلی و از مردم یمن است . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
کلاع
لغتنامه دهخدا
کلاع . [ ک ُ ] (ع اِ) بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکیبایی در معرکه و کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
قشیع
لغتنامه دهخدا
قشیع. [ ق َ ] (ع ص ) متفرق و پراکنده : کلاء قشیع؛ متفرق . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
لایؤبی
لغتنامه دهخدا
لایؤبی . [ ی ُءْ با] (ع ص مرکب ) (از: لا + یؤبی ) بحر لایؤبی ، فلان بحری لایؤبی است ؛ یعنی هرگز منقطع نشود و به آخر نرسد بلکه نفع او همیشگی باشد. و همچنین است کلاءٌ لایؤبی .
-
لنگرگاه
لغتنامه دهخدا
لنگرگاه . [ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) جائی که کشتی در دریا بایستد و پیشتر نتواند رود. دهانه و یا جائی از دریا که کشتی آنجا بایستد. خور. بندر. کلاّء. (منتهی الارب ): مرسی ، مراسی ؛ لنگرگاهها.
-
رقمة
لغتنامه دهخدا
رقمة. [ رَ م َ ] (ع اِ) مرغزار یا کرانه ٔ رود یا فراهم آمدنگاه آب رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغزار. (مهذب الاسماء). روضة. (از اقرب الموارد). || خبازی که فارسی نان کلاغ است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خُبازی . (از اقرب الموارد). || (ص ) قلیل . ...
-
تکلی
لغتنامه دهخدا
تکلی ٔ. [ ت َ ءْ ] (ع مص ) بیعانه گرفتن . || به کرانه رسانیدن کشتی و بستن کشتی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازداشتن کسی بر کناره ٔ دریا. (تاج المصادر بیهقی ). بند کردن و بازداشتن . || بجایی آمدن که باد کم گذرد. || پیش آمدن...
-
کشور
لغتنامه دهخدا
کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش پاپی شهرستان خرم آباد است . این دهستان در جنوب باختری بخش واقع است و محدود است از شمال به دهستان بریائی ، از جنوب به تنگ ، و از خاور به رودخانه ٔ سزار، و ازباختر به گردنه توژیان . آب و هوای آن کوهست...
-
رطب
لغتنامه دهخدا
رطب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) ضد خشک . (از اقرب الموارد). تر. ضد خشک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تر. مقابل خشک . (از لغت محلی شوشترنسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). چیزی که از رطوبت اصلی خود تر باشد یا به خاصیت و تأثیر تر باشد. (غیاث اللغات )...
-
مهلت
لغتنامه دهخدا
مهلت . [ م ُ ل َ ] (ع اِ مهلة).زمان . اجل . مدت . نفسة. (منتهی الارب ). فرصت . (غیاث ) : گفتند فرمان برداریم به هر چه فرماید امامهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی ص 160).از در مهلت نیند اینها ولیک تو خدایا هم کریمی هم حلیم . ناصرخسرو.بشتاب سوی ...
-
جا
لغتنامه دهخدا
جا. (اِ) معروف است که مکان و مقام باشد. (برهان ). محل . مَعان . مستقر. موضع: عَثار؛ جای هلاک و بدی . خُنُس ؛ جای آهوان . وَأطَه ؛ جای ژرف از آب و جای بلند و مرتفع. نَجد؛ جای بلند. مندح ، معاث ؛ جای فراخ . اَذین ؛ جائی که بانگ نماز از هر جهت در آنجا ...