کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفچه
لغتنامه دهخدا
کفچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) چمچه . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). کفگیر. کمچه . چمچه . (انجمن آرا). چمچه ٔ کلان . (غیاث ). ملعقه . (دهار). کفچ . کپچ . کپچه . کبچه . پهلوی کپچک ، طبری کچه (قاشق ). گیلکی نیز کچه (قاشق بزرگ ).(از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ...
-
واژههای مشابه
-
کفچه مار
لغتنامه دهخدا
کفچه مار. [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) قسمی مار. (از فرهنگ رشیدی ). در اصطلاح جانورشناسی یکی از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری کشنده است و از گروه پروتروگلیف میباشد در سطح قدامی دندانهای جلو آرواره ٔ بالایی این مار شیاری است که تا نوک دندان ادا...
-
کفچه لیز
لغتنامه دهخدا
کفچه لیز. [ ک َ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) کفگیر. کفچلیز. چمچه : برون شد دیگت از سر می ستیزی که در هر دیگ همچون کفچه لیزی . عطار (اسرارنامه ).رجوع به کفچلیز شود.
-
کفچه لیزک
لغتنامه دهخدا
کفچه لیزک . [ ک َ چ َ / چ ِ زَ ] (اِ مرکب )کفچه لیز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کفچه لیز شود.
-
کفچه لیزه
لغتنامه دهخدا
کفچه لیزه . [ ک َ چ َ / چ ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کفچه لیز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کفچه لیز شود.
-
جستوجو در متن
-
مخبصة
لغتنامه دهخدا
مخبصة. [ م ِب َ ص َ ] (ع اِ) کفچه ٔ افروشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفچه ٔ حلواگر. (دهار). نوعی از کفچه . (ناظم الاطباء). ملعقه ای که با آن خبیص را بهم زنند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
کپچه
لغتنامه دهخدا
کپچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) بر وزن و معنی کفچه است و آن را چمچه نیز گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). کبچه . کفچه . مِلْعَقَة. (منتهی الارب ). کفلیز. کفگیر. (آنندراج ). آنرا کفچلیز نیز گفته اند و عربان معرب کرده و قفشلیل گویند. (آنندراج ). رجوع...
-
چلک
لغتنامه دهخدا
چلک . [ چ ِ / چ ُ ] (اِ) کفچه ٔ دیگ را گویند. (برهان ). کفچه ٔ دیگ . (جهانگیری ) (رشیدی ). کفچه و کفگیر. (ناظم الاطباء). || خنصر. (ناظم الاطباء). انگشت دست که میان انگشت وسطی و بنصر است . || انگشت کوچک . (ناظم الاطباء). انگشت بنصر و کوچکترین انگشت دس...
-
مرهم کش
لغتنامه دهخدا
مرهم کش . [ م َ هََ ک َ ] (اِ مرکب ) کفچه نول .
-
اصطام
لغتنامه دهخدا
اصطام . [ اِ ] (ع اِ) اسطام . مسعار. کفچه ٔ آتشدان . رجوع به اسطام شود.
-
ملعقة
لغتنامه دهخدا
ملعقة. [ م ِ ع َ ق َ ] (ع اِ) کفچه ٔ طعام . ج ، ملاعق . (مهذب الاسماء). کفچه . (دهار). کبچه و آنچه به وی لیسند. ج ، ملاعق . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چمچه و کمچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
کپجه
لغتنامه دهخدا
کپجه . [ ک َ ج َ / ج ِ ] (اِ) قاشق . (یادداشت مؤلف ).کپچه . کفچه : مجدح ، کپجه ٔ پِسْت شور. (منتهی الارب ).
-
کپچلاز
لغتنامه دهخدا
کپچلاز. [ ک َ ] (اِ) کفچه لیز. کفشکیل (معرب ). کفگیر. مِغرَفَه . کفلیز. (یادداشت مؤلف ).