کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفایت
لغتنامه دهخدا
کفایت . [ ک ِ ی َ ] (ع اِمص ) کفایة. حصول چیزی در صورت استغنای از غیر آن چیز و عدم احتیاج به غیر. (ناظم الاطباء). بسندگی . (فرهنگ فارسی معین ). || قابلیت و لیاقت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). شایستگی . کاردانی : چنین مردی به زعامت پیلبانان در...
-
واژههای مشابه
-
کفایت داشتن
لغتنامه دهخدا
کفایت داشتن . [ ک ِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) لایق بودن . شایستگی داشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : زانگه که عشق دست تطاول دراز کردمعلوم شد که عقل ندارد کفایتی . سعدی .|| از عهده ٔ اداره ٔ امور به وجهی نیک برآمدن . (فرهنگ فارسی معین ). کارآمد و کاردان بودن : ...
-
کفایت کردن
لغتنامه دهخدا
کفایت کردن . [ ک ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بس شدن و به اندازه شدن و کافی شدن . (ناظم الاطباء). بسنده بودن . (یادداشت مؤلف ). بس شدن . کافی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). اِجزاء. (تاج المصادر بیهقی ) : ببخشد او را حیاتی که وفا کند بکار دنیا و دین و عمری...
-
بی کفایت
لغتنامه دهخدا
بی کفایت . [ ک ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کفایت ) بی لیاقت . که از عهده ٔ کاری برنیاید. رجوع به کفایت شود.
-
واژههای همآوا
-
کفایة
لغتنامه دهخدا
کفایة. [ ک ِ ی َ ] (ع مص ) بس آمدن چیزی . (منتهی الارب ). بس بودن چیزی . (از ناظم الاطباء). بس شدن . کافی شدن . (غیاث ) (آنندراج ). بی نیاز شدن با چیزی از غیرآن . (از اقرب الموارد): کف الشی ٔ کفایة؛ بس است آن چیز. کفاک الشی ٔ؛ بس است ترا آن چیز. (ناظ...
-
جستوجو در متن
-
ممون
لغتنامه دهخدا
ممون . [ م َ ] (ع ص ) کفایت کرده . (از شرح قاموس ). کفایت کرده شده و انفاق شده بر او. (از اقرب الموارد).
-
باکفایت
لغتنامه دهخدا
باکفایت . [ ک ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از با+ کفایت ) لایق . قابل . باوقوف . (ناظم الاطباء). و رجوع به کفایت شود.
-
مکفاة
لغتنامه دهخدا
مکفاة. [ م َ ] (ع اِمص ) کفایت . (ناظم الاطباء).
-
کافی بودن
لغتنامه دهخدا
کافی بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) بس بودن و کفایت کردن . (ناظم الاطباء).
-
باعرضه
لغتنامه دهخدا
باعرضه . [ ع ُ ض َ / ض ِ ] (ص مرکب ) (از با + عرضه ). کاربر. با جربزه . با کفایت .
-
بی بسی
لغتنامه دهخدا
بی بسی . [ بی ب َ ] (حامص ) بی مددی وبی یاوری . || عدم کفایت . (ناظم الاطباء).
-
استکفاء
لغتنامه دهخدا
استکفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کفایت کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کارگزاری خواستن . کفایت خواستن . (منتهی الارب ). || یکساله نتاج ستور خواستن از کسی . (منتهی الارب ).