کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کصیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کصیر
لغتنامه دهخدا
کصیر.[ ک َ ] (ع ص ) کوتاه . قصیر. لغة فی القصیر لبعض العرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
کسیر
لغتنامه دهخدا
کسیر. [ ک َ ] (ع اِ) قیر خشک شده . (ناظم الاطباء).
-
کسیر
لغتنامه دهخدا
کسیر. [ ک َ ] (ع ص ) شکسته شده و شکست خورده . (ناظم الاطباء). شکسته . (منتهی الارب ). مکسور. (اقرب الموارد). ج ، کسری [ ک َ را ] و کساری [ ک َ را ] . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- شاة کسیر ؛ گوسپندی که یکی از دست و پای آن شکسته شده ب...
-
کسیر
لغتنامه دهخدا
کسیر. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) نام کوهی بلند مشرف بر منتهای دریای عمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یاقوت گوید: کُسَیْر و عُوَیْر مصغر کسیر و عویر دو کوهند مشرف بر اقصای دریای عمان دشوارگذارو سخت پناه و بدین مناسبت این نام گرفته است و گویندکسیر و عویر ...
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن احمدبن شهفور از بزرگان سیستان است هنگامی که احمدبن اسماعیل سامانی به سیستان حمله کرد معدل بن علی حصار گرفت و کثیربن احمد شهفور و مشایخ شهر را اندرمیان کرد تا صلح افتاد (298 هَ. ق .). سپس کثیر در سپاه خالد که از جانب بدر حاکم ...
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن جمهان راوی است و از ابن عمر روایت می کند. (منتهی الارب ).
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن رقاد. از معاصران یعقوب لیث است صالح بن نضر وی را با یعقوب اللیث و درهم بن نضر از جمله سجزیان به حرب عمار الخارجی فرستادو عمار هزیمت شد. (از تاریخ سیستان ص 193 - 194).
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن سالم در زمان هادی عباسی حکومت سیستان یافت (169 هَ . ق .). درزمان هارون الرشید مردم سیستان از کثیر بیستگانی خواستند و بر وی بشوریدند و کثیر بگریخت و به بغداد رفت (170 هَ . ق ..) (از تاریخ سیستان ص 151 - 152).
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن شهاب البَجَلی وی برادر طارق بود و پیغامبر «صلعم » را دید. در زمان عمر با ابی موسی اشعری به اصفهان آمد. (از ذکر اخبار اصفهان ص 166). و رجوع به ذکر اخبار اصفهان شود.
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن عباس داماد امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ام کلثوم بنت علی از کلبیه زوجه ٔ اوست . وی به صفت صلاح و سداد اتصاف داشت و در زمان عبدالملک بن مروان به مدینه وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 506 شود.
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مالک تمیمی النهشلی معروف به ابن الغُرَیزه متوفی در حدود 70 هَ . ق . از شاعرانی است که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده است . (الاعلام ج 6 ص 72). و رجوع به ابن الغریزه شود.
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن الخزاعی از شعرای زمان عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی است و وی را مدح گفته است . (سیرة عمربن العزیز ص 290).
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن قیس الرومی راوی است از ابوالدرداء روایت کند. (منتهی الارب ).
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابوالحسین کثیر پدر عمیدالدوله ابوالقاسم منصور وزیر سامانیان بود. رجوع به کثیر (عمیدالدوله ابوالقاسم منصوربن ابی الحسین ) و تاریخ بیهقی ص 337 شود.