کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کش کش کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کش کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کش که قریه ای است در سه فرسخی جرجان بالای کوه . (از انساب سمعانی ). || منسوب به کش که قریه ای است نزدیک سمرقند. (الانساب ). || منسوب به شهر کش یا سبز به ماوراءالنهر. رجوع به کش شود. || ماهروی اهل شهرکش : سرای تو پر سر...
-
اضطبان
لغتنامه دهخدا
اضطبان . [ اِ طِ ] (ع مص ) زیر کش گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زیر کش گرفتن چیزی را، یعنی در آغوش و بغل گرفتن .(آنندراج ). چیزی در کش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).در بن بغل گرفتن چیزی را. (لغت خطی ). چیزی بزیر کش یعنی بغل ...
-
کرجی کشی
لغتنامه دهخدا
کرجی کشی . [ ک َ رَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کرجی کش . کشیدن کرجی کش کرجی را بر خلاف جریان آب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرجی کش و کرجی شود.
-
ماست کشی
لغتنامه دهخدا
ماست کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل ماست کش . و رجوع به ماست کش شود. || جاکشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماست کش شود.
-
دانوکرشن
لغتنامه دهخدا
دانوکرشن . [ ک َ ش َ ] (اوستایی ، نف مرکب ) صورت اوستایی کلمه مرکب «دانه کش » است و دانه کش صفتی است برای مورچه . (از فرهنگ ایران باستان ص 198). رجوع به دانه کش شود.
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمان کش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان کش شود.
-
کوت کشی
لغتنامه دهخدا
کوت کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب )عمل و کار کوت کش . رجوع به کوت کش و کوت کشیدن شود.
-
نفطکش
لغتنامه دهخدا
نفطکش . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نفت کش . رجوع به نفت کش شود.
-
سبز
لغتنامه دهخدا
سبز. [ س َ ] (اِخ ) نام شهر کش است . رجوع به کش و رجوع به فهرست حبیب السیر ج 3 شود.
-
مضطبن
لغتنامه دهخدا
مضطبن . [ م ُ طَ ب ِ ] (ع ص ) زیر کش گیرنده چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه در زیر کش می گیرد چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
باده کشی
لغتنامه دهخدا
باده کشی . [ دَ / دِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل باده کش . || (اِ) محل باده کش .
-
جاکش
لغتنامه دهخدا
جاکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه مردان را بازنان آشنائی دهد. قرطبان . قلتبان . قرنان . کشخان . دیوث . قرمساق . لحاف کش . بقچه کش . ماست کش . زن بمزد. بچشم خودبین . بی غیرت . دلال محبت . بی ناموس . بی تعصب . معرس .
-
زبال
لغتنامه دهخدا
زبال . [ زَب ْ با ] (ع ص ) آنکه زبل (سرگین ) جمع میکند و این ماده را ندیده ام و از آن روی آوردم که بگفته ٔ قراء این گونه اشتقاق قیاسی است . (اقرب الموارد). سرگین کش و گودبر. (ناظم الاطباء). سرگین کش . (ملخص اللغات حسن خطیب ). رجوع به تاج العروس و زبا...