کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کش کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک َ ک َ ] (اِ) آنکه در پاره ای از اراضی کم آب چون کرمان آب را با آلتی مخصوص بجریان آرد. (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) خوش خوش . باکشی : دجله ززلفش مشکدم زلفش چو دال دجله خم نازک تنش چون دجله هم کش کش خرامان دیده ام .خاقانی .
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ِ ک ِ ] (صوت ) آوازی است که بدان سگ را بر نخجیر یا سگی دیگر و امثال آن برآغالند. کیش کیش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُش کُش شود. || کلمه ای که بدان مرغ خانگی یا مرغان دیگر را رانند.
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت . واقع در 45هزارگزی خاور رودبار و سی و سه هزارگزی رستم آباد آب آن از چشمه و راه مالرو است بین این ده و صیقلده قلعه خرابه ای واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ُ ک ُ ] (صوت )کلمه ای که بدان سگ را بر مهاجمی (آدمی یا حیوان دیگر) برانگیزند و تحریک کنند و برآغالند و آن ممکن است مخفف کوش کوش امر از کوشیدن باشد یا امر از کشتن .
-
جستوجو در متن
-
مشکدم
لغتنامه دهخدا
مشکدم . [ م ُ / م ِ دَ ] (ص مرکب ) که دمش چون مشک خوش بوی باشد. که نفسش معطر و دلپذیر باشد : دجله ز زلفش مشکدم ، زلفش چو دال دجله خم نازک تنش چون دجله هم ، کش کش خرامان دیده ام .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 453).
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کش که قریه ای است در سه فرسخی جرجان بالای کوه . (از انساب سمعانی ). || منسوب به کش که قریه ای است نزدیک سمرقند. (الانساب ). || منسوب به شهر کش یا سبز به ماوراءالنهر. رجوع به کش شود. || ماهروی اهل شهرکش : سرای تو پر سر...
-
اضطبان
لغتنامه دهخدا
اضطبان . [ اِ طِ ] (ع مص ) زیر کش گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زیر کش گرفتن چیزی را، یعنی در آغوش و بغل گرفتن .(آنندراج ). چیزی در کش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).در بن بغل گرفتن چیزی را. (لغت خطی ). چیزی بزیر کش یعنی بغل ...
-
کرجی کشی
لغتنامه دهخدا
کرجی کشی . [ ک َ رَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کرجی کش . کشیدن کرجی کش کرجی را بر خلاف جریان آب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرجی کش و کرجی شود.
-
ماست کشی
لغتنامه دهخدا
ماست کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل ماست کش . و رجوع به ماست کش شود. || جاکشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماست کش شود.
-
دانوکرشن
لغتنامه دهخدا
دانوکرشن . [ ک َ ش َ ] (اوستایی ، نف مرکب ) صورت اوستایی کلمه مرکب «دانه کش » است و دانه کش صفتی است برای مورچه . (از فرهنگ ایران باستان ص 198). رجوع به دانه کش شود.
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمان کش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان کش شود.
-
کوت کشی
لغتنامه دهخدا
کوت کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب )عمل و کار کوت کش . رجوع به کوت کش و کوت کشیدن شود.
-
نفطکش
لغتنامه دهخدا
نفطکش . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نفت کش . رجوع به نفت کش شود.
-
سبز
لغتنامه دهخدا
سبز. [ س َ ] (اِخ ) نام شهر کش است . رجوع به کش و رجوع به فهرست حبیب السیر ج 3 شود.