کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشکول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشکول
لغتنامه دهخدا
کشکول . [ ک َ ] (اِ) گدا باشد یعنی شخصی که گدایی می کند. (برهان ). || کجلول . (انیس الطالبین بخاری ). کاسه گونه ای باشد که درویشان و صوفیان بکار برند و در آن مایحتاج خود از خوراکی و مالیات مال صدقات ریزند. خچکول . در برهان آمده معنی آن کشیدن بدوش است...
-
واژههای مشابه
-
کشکول ساز
لغتنامه دهخدا
کشکول ساز. [ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه کاسه ٔ کشکول می سازد. سازنده ٔ کشکول : بود همچو کفگیر دستش درازکه گیرد نقاری (؟) ز کشکول ساز.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کشکولی
لغتنامه دهخدا
کشکولی . [ ک َ] (ص نسبی ) منسوب به کشکول . به شکل کشکول . بیضوی .
-
کشکل
لغتنامه دهخدا
کشکل . [ ک َ ک ُ ] (اِ) کشکول . کچکول . ظرفی است که صوفیان در دست می گیرند و اغذیه خود را در آن میریزند. رجوع به کشکول شود.
-
کجکول
لغتنامه دهخدا
کجکول . [ ک َ ] (اِ) کشکول . (فرهنگ فارسی معین ). کاسه ٔ گدایان . (آنندراج ) : کجکول حلوایی پیش آورد...آن کجکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند. (انیس الطالبین ص 153). و رجوع به کشکول شود.
-
بحرانی
لغتنامه دهخدا
بحرانی . [ ب َ ] (اِخ ) یوسف بن احمد از فقهای امامیه بود. او راست : کشکول البحرانی . لؤلوءة البحرین . (از معجم المطبوعات ).
-
رشبة
لغتنامه دهخدا
رشبة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) کشکول . (ناظم الاطباء). || نارجیل خالی از مغز که بدان آب بردارند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
کشاکل
لغتنامه دهخدا
کشاکل . [ ک َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کشکول . (یادداشت مؤلف ) : خرجوا علی جماعة من الفقراء تأخروا عن رفقتنا فسلبوهم حتی النعال و الکشاکل . (سفرنامه ٔ ابن بطوطه ).
-
ریغال
لغتنامه دهخدا
ریغال . (اِ) قدح . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) : شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به ریغال . رودکی .رجوع به زیغال شود. || کشکول . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).
-
طاس گدائی
لغتنامه دهخدا
طاس گدائی . [ س ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ گدائی که در عرف کشکول گویند. (آنندراج ) : صحن فلک پر نجوم نیست که بر درگهت طاس گدائی سپهر درگه دوران شکست .حسین ثنائی .
-
کچکول
لغتنامه دهخدا
کچکول . [ ک َ] (اِ) کشکول . (برهان ) (آنندراج ). زنبیل . (ناظم الاطباء) : چون آن کچکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند... (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). درویش با ایشان موافقت کرد کچکول حلوایی پیش آورد. (انیس الطالبین بخاری ). || گد...
-
طاقی
لغتنامه دهخدا
طاقی . (ص نسبی ) منسوب به طاق . رجوع به طاق شود. || (اِ) نوعی از کلاه باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین . طاقیه : نامد درست طاقی گردون بفرق فقرکشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.ارادتخان واضح (از آنندراج ).
-
مشکول
لغتنامه دهخدا
مشکول . [ م َ ] (اِ مصغر) مشک و خیک کوچک باشد و آن را خیکچه و مشکیچه نیز خوانند. (برهان ) (آنندراج ). مشک کوچک و آن را مشکیزه یعنی مخفف مشک ریزه و مشکچه نیز گویند. (انجمن آرا). سِعَن . مشک خرد. (یادداشت مؤلف ). خیکچه و مشکیچه و مشک کوچک . (ناظم الاط...