کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشّاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف . [ ک ِ ] (اِمص ) بچه آوردگی هرسال ماده شتر. (از منتهی الارب ). هرسال بچه آوردن ماده شتر و هو اردء النتاج . (ناظم الاطباء). || آبستنی شتر پس از بچه دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (مص ) کشوف گردیدن ماده شتر و بچه آوردن و گشنی کرده...
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه ٔ زاب . بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. (معجم البلدان ).
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف .[ ک َش شا ] (ع ص ) بسیار کشف کننده . بسیار پیداکننده .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده . || تفسیر و تعبیر کننده . (از ناظم الاطباء).- شرح کشاف ؛ کنایه از بیان آشکار و واضح . (از ناظم الاط...
-
واژههای همآوا
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف . [ ک ِ ] (اِمص ) بچه آوردگی هرسال ماده شتر. (از منتهی الارب ). هرسال بچه آوردن ماده شتر و هو اردء النتاج . (ناظم الاطباء). || آبستنی شتر پس از بچه دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (مص ) کشوف گردیدن ماده شتر و بچه آوردن و گشنی کرده...
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه ٔ زاب . بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. (معجم البلدان ).
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف .[ ک َش شا ] (ع ص ) بسیار کشف کننده . بسیار پیداکننده .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده . || تفسیر و تعبیر کننده . (از ناظم الاطباء).- شرح کشاف ؛ کنایه از بیان آشکار و واضح . (از ناظم الاط...
-
جستوجو در متن
-
هثور
لغتنامه دهخدا
هثور. [ ] (اِ) نام ماهی است در تاریخ قبط محدث . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) نام مقامی . (شرفنامه ٔ منیری ). نزد صوفیه احوال را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
طائر
لغتنامه دهخدا
طائر. [ ءِ ] (اِخ ) نام فرقه ای از صوفیه . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
شفط
لغتنامه دهخدا
شفط. [ ] (اِ) نام ماهی است در تاریخ یهود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
فنک
لغتنامه دهخدا
فنک . [ ] (اِ) جزئی است از ده هزار جزء شبانروز. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
فماتوث
لغتنامه دهخدا
فماتوث . [ ] (اِ) نام ماهی است در تاریخ قبط قدیم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
باخون
لغتنامه دهخدا
باخون . (اِ) نام ماهیست در تاریخ قبط قدیم . (کشاف اصطلاحات الفنون ).