کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشنده
لغتنامه دهخدا
کشنده . [ ک َ /ک ِ ش َ دَ / دِ ] (نف ) جار. حمال . حمل کننده . باربرنده . منتقل کننده چیزی را از جایی به جایی : کشنده درفش فریدون بجنگ کشنده سرافراز جنگی پلنگ . فردوسی .بفرمود تا بار آن اشتران به پشت اندر آرند پیش سران کسی برگرفت از کشنده شماربیک روز...
-
کشنده
لغتنامه دهخدا
کشنده . [ ک ُ ش َ دَ / دِ ] (نف ) دژخیم . میرغضب . (یادداشت مؤلف ) : برآشفت از آن پس به دژخیم گفت که این هر دو را خاک باید نهفت کشنده ببرد آن دو تن را دوان پس پرده ٔ شاه نوشیروان . فردوسی . || قتال . مهلک . ممیت . مقابل محیی . مقابل زندگی بخش . متلف...
-
واژههای مشابه
-
انتقام کشنده
لغتنامه دهخدا
انتقام کشنده . [ اِ ت ِ ک َ/ک ِ ش َ دَ/دِ ] (نف مرکب ) کینه جو.کینه کشنده : این نوشته ایست از جانب ... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده ٔ دین خدا و نگهبان بندهای اوو انتقام کشنده از دشمنان او. (تاریخ بیهقی ص 306).
-
طبقه ٔ موهای کشنده
لغتنامه دهخدا
طبقه ٔ موهای کشنده . [ طَ ب َ ق َ / ق ِ ی ِ ی ِ ک َ / ک ِ ش َ دَ / دِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اپیدرم . سطح خارجی ریشه با یک طبقه سلولهای مکعبی شکل و مشابهی که دارای پرتوپلاسم و هسته میباشند و جدارشان گلوسیدی و نازک است پوشیده شده . این سلولها نه تن...
-
جستوجو در متن
-
رجین
لغتنامه دهخدا
رجین . [ رَ ] (ع ص ) زهر کشنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سم کشنده . (از اقرب الموارد).
-
متجاذب
لغتنامه دهخدا
متجاذب . [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) با هم کشنده . (آنندراج ). مر یکدیگر را کشنده . و به جبر و عنف کشنده . (ناظم الاطباء). جذب کننده ٔ یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تجاذب شود.
-
ثایر
لغتنامه دهخدا
ثایر. [ ی ِ ] (ع ص ) کینه کشنده .
-
ثمال
لغتنامه دهخدا
ثمال . [ ث ُ ] (ع اِ) زهر کشنده .
-
کرم کش
لغتنامه دهخدا
کرم کش . [ ک ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کرم کشنده . کشنده ٔ کرم . قاتل الدود. قاتل الدیدان . هر یک از داروها که کرم روده کشد. (یادداشت مؤلف ).
-
قاض
لغتنامه دهخدا
قاض . [ ضِن ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قضی . قاضی . رجوع به قاضی شود. || کشنده :سم قاض ؛ زهر کشنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مجرر
لغتنامه دهخدا
مجرر. [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) کسی که بسیار سخت می کشد. (ناظم الاطباء). نیک کشنده و بسیار کشنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جذاب
لغتنامه دهخدا
جذاب . [ ج َذْ ذا ] (ع ص ، اِ)جذب کننده . بسیار جذب کننده . بجانب خود کشنده . (ناظم الاطباء). قیاساً صیغه ٔ مبالغه از جذب به معنی کشیدن است . سخت کشنده . کشنده . (یادداشت مؤلف ). گیرا. جلب کننده . آنچه یاآنکه سخت توجه مردم را بخود جلب کند.
-
دشمن کش
لغتنامه دهخدا
دشمن کش . [ دُ م َ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔدشمن . دشمن کشنده . کشنده ٔ خصم . عدو کش : وزآن پس چنین گفت با سرکشان که ای نامداران و دشمن کشان . فردوسی .دو بهره ز گردان و گردنکشان چه از گرزداران و دشمن کشان . فردوسی .ضُبارم ؛ مرد دلاور و توانای دشمن کش ...