کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
روسینی
لغتنامه دهخدا
روسینی . (اِ مرکب ) جامه ای که بر روی سینی کشند.
-
فطیرة
لغتنامه دهخدا
فطیرة. [ ف َ رَ ] (ع اِ) گوسپندی که بروز عید کشند. (منتهی الارب ). گوسپندی که روز فطر کشند. فطورة. (از اقرب الموارد). رجوع به فطورة شود.
-
تنباکو کشیدن
لغتنامه دهخدا
تنباکو کشیدن . [ تَم ْ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب ) تدخین تنباکو. قلیان کشیدن : آن جوانانی که تنباکو کشنداولش اﷲ و آخر هو کشند.؟ (از آنندراج ).
-
نزا
لغتنامه دهخدا
نزا. [ ن َ ] (اِ) دیواری باشد عظیم سخت و بلند و یگانه که در پیش چیزی کشند. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیواری باشد مفرد که در پیش چیزی کشند. (صحاح الفرس ). دیوار سخت و بلند که در پیش چیزی کشند. (فرهنگ خطی ). بند. بندروغ . (از ناظم الاطباء) : صف...
-
حوالس
لغتنامه دهخدا
حوالس . [ ح َ ل ِ ] (ع اِ) نوعی از بازی کودکان عرب با پشک و خطها که بر زمین کشند. (منتهی الارب ). بازیی است مر کودکان تازی را که بر روی زمین پنج خانه کشند و در هر خانه ای پنج پشکل شتر گذارند و در میان این پنج خانه پنج دیگر کشند که خالی باشد و پشکل ها...
-
هم زنجیر
لغتنامه دهخدا
هم زنجیر. [هََ زَ ] (ص مرکب ) دو زندانی که هر دو را به یک زنجیر بسته باشند، یا دو دیوانه که در یک زنجیر کشند.
-
ابناعیان
لغتنامه دهخدا
ابناعیان . [ اِ ] (ع اِ مرکب ) خطوطی که کشند فال و زجر را.
-
عقافة
لغتنامه دهخدا
عقافة. [ ع ُق ْ قا ف َ ] (ع اِ)چوبی است سرکج که بدان چیزی را می کشند. چوگان . (منتهی الارب ). چوبی است که در سر آن خمیدگی باشد و اشیاء را بدان پیش می کشند چون چوگان . (از اقرب الموارد).
-
دست برکشیدن
لغتنامه دهخدا
دست برکشیدن . [ دَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دست برداشتن . دست برآوردن . بلند کردن دست : نه صاحبدلان دست برمی کشندکه سررشته از غیب درمی کشند.سعدی (کلیات ص 317).
-
درزنان
لغتنامه دهخدا
درزنان . [ دَ رَ ] (اِ) ریسمانی که در سوزن کشند. (آنندراج ). آن رشته که در درزن کشند. (انجمن آرا، ذیل درز). و رجوع به درزمان شود. || نومید. (آنندراج از کشف ). || زن ترسایان . (آنندراج از کشف ).
-
دشک
لغتنامه دهخدا
دشک . [ دَ / دِ / دُ ] (ترکی ، اِ) رشته ٔ تابیده که بر سوزن کشند. (از برهان ). رشته ٔ تابیده ای که به سوزن کشند و خیاطی کنند. (ناظم الاطباء). || ریسمان خام . دشگ . (برهان ).
-
لعطة
لغتنامه دهخدا
لعطة. [ ل ُ طَ ] (ع اِ) سیاهی گردن گوسپند. || گردن بند. || سیاهی که بدان زنان به روی خط کشند. || خطی است سیاه که زنان بر رو کشند. || سیاهی سرخی آمیزروی چرغ . || سیاهی گردن . (منتهی الارب ).
-
مخطاط
لغتنامه دهخدا
مخطاط. [ م ِ ] (ع اِ) تخته ای که بر وی خط کشند چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خطکش . (دستور الاخوان چ بنیاد فرهنگ ). تخته ای که بر روی وی خط کشند چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
منجور
لغتنامه دهخدا
منجور. [ م َ ] (ع اِ) دولاب که بدان آب کشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دولاب . چرخ بزرگی که بدان آب کشند. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منزحة
لغتنامه دهخدا
منزحة. [ م ِ زَ ح َ ] (ع اِ) دلو و مانند آن که بدان آب کشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دول و هر چیز که بدان آب کشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، منازح . (اقرب الموارد).