کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشمیهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشمیهن
لغتنامه دهخدا
کشمیهن . [ ک ُ م َ هََ ] (اِخ ) قریتی است عظیم از قراء مرو. (از یاقوت ). شهری است به خوارزم . (یادداشت مؤلف ) : به کشمیهن آمد بهنگام روزچو برزد سر از کوه گیتی فروز. فردوسی .بتدبیر نخجیر کشمیهن است شب و روز دستورش آهرمن است . فردوسی .سپهبد ز کشمیهن آ...
-
جستوجو در متن
-
کشماهن
لغتنامه دهخدا
کشماهن . [ ک َ هََ ] (اِخ ) کشمیهن . (فرهنگ ایران باستان ). رجوع به کشمیهن شود.
-
کشمیهنه
لغتنامه دهخدا
کشمیهنه . [ ک ُ م َ هََ ن َ ] (اِخ ) دهی است به مرو. (منتهی الارب ). کشمیهن . کشمیمن . رجوع به کشمیهن شود.
-
کشمیمن
لغتنامه دهخدا
کشمیمن . [ ک ُ م َ م َ ] (اِخ ) شهرکی است [ به خراسان ] از عمل مرو و کشت و برز آن بر آب رود مرواست . (حدود العالم ). کشمیهن . رجوع به کشمیهن شود.