کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشمر
لغتنامه دهخدا
کشمر. [ ک َ م َ ] (اِخ ) مخفف کشمیر : تا قله ٔ مازل نشود ساحت کشمیر تا ساحت کشمر نشود قله ٔ مازل . رافعی .رجوع به کشمیر شود.
-
کشمر
لغتنامه دهخدا
کشمر. [ ک ِ م َ ] (اِخ ) قریه ای است به طرثیت (ترشیز) و سرو معروف و منسوب به زرتشت بدانجا بوده و آن را کاشمر و گاه کشمیر نیز گفته اند. (یادداشت مؤلف ). دهی است از دهستان کنارشهربخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری بردسکن و سر راه م...
-
جستوجو در متن
-
کشمیر
لغتنامه دهخدا
کشمیر. [ ک َ ] (اِخ ) صورت دیگر کشمر، کاشمر ترشیز است . رجوع به کاشمر و کشمر شود.
-
کشمرة
لغتنامه دهخدا
کشمرة. [ ک َ م َ رَ ] (ع مص ) شکستن بینی کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منه کشمر انفه کشمرةً، شکست بینی او را. || آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ).
-
کشمری
لغتنامه دهخدا
کشمری . [ ک َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به کشمر : ای سرو کشمری سوی باغ سداهراهرگز دمی نیایی و یکروز نگذری .حقوری (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ص 17).
-
حولان
لغتنامه دهخدا
حولان . [ ح َ وَ ] (ع مص ) گذشتن سال . تغییر و دگرگونیهای روزگار. (اقرب الموارد) : ابوالطیب طاهر و هرکه در آن سعی کرده بود [ در بریدن سرو کشمر ] جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. (تاریخ بیهق ).
-
جاماسب حکیم
لغتنامه دهخدا
جاماسب حکیم . [ ب ِ ح َ ] (اِخ )رجوع به جاماسب شود. نام دانشمندی است که گویند درخت کشمر، که به بلندی آن در عالم هیچ درختی نیست بدست او غرس شده است و نیز گویند: وی در کوسوی مدفون است .(نزهة القلوب ج 3 ص 143 و 153). مؤلف حبیب السیر آرد:وی شاگرد لقمان ...
-
مازل
لغتنامه دهخدا
مازل . [ زِ / زُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هندوستان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 333) (ازبرهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : تاقله ٔ مازل نشود ساحت کشمیرتا ساحت کشمر شنود قله مازل .رافعی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 333).آن خداوندی که حکمش گر به مازل...
-
خنگ زیور
لغتنامه دهخدا
خنگ زیور. [ خ ِ وَ ] (ص مرکب ) هر اسب ابلق و دورنگ . (ناظم الاطباء) : اگر بر اژدها و شیر جنگی بجنباند عنان خنگ زیور. عنصری .زمین نوردی خنگ زیور اسبی که هست زیور اسبان خنگ زیور. مسعودسعد.آن لعبت کشمیر و سرو کشمرچون ماه دوهفته درآمد از دربا زیور گردان ...
-
کاشمر
لغتنامه دهخدا
کاشمر. [ م َ ] (اِخ )کشمیر و اکنون نیز ترشیز را کاشمر نامند. (برهان قاطع چ معین ). نام قریه ای است از قرای ولایت ترشیز و آن را کشمر و کشمیر نیز گفته اند گویند زردشت حکیم پیغمبر زردشتیان دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کشته یکی در اینجا و...
-
نونده
لغتنامه دهخدا
نونده . [ ن َ وَ دَ / دِ ] (اِ) اسب . (صحاح الفرس ). اسب جلد و تند و تیز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب تیزرو خصوصاً. (رشیدی ). رجوع به نوند شود. || تخم سپند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || (ص ) تیزرونده عموماً. (رشیدی ). نوند. (جهانگیری ). رج...
-
صاحب البحر
لغتنامه دهخدا
صاحب البحر. [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده ٔ معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسامی گوید: «در زمان گشتاسب دو برادر بودند، یکی را صاحب ا...
-
ترشیز
لغتنامه دهخدا
ترشیز. [ ت ُ ] (اِخ ) طریثیث . (سمعانی ). شهرکی است از حدود کوهستان و نشابور با کشت و برز بسیار. (حدود العالم ). معرب آن طریثیث یا ترشیش . قصبه ٔکوچکی است که در خراسان و نزدیک نیشابور واقع است وموطن بعضی از شعرا می باشد. (از قاموس الاعلام ترکی ). طری...
-
ساحت
لغتنامه دهخدا
ساحت . [ ح َ ] (ع اِ) ساحة. میان سرای . گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای . فراخای خانه . صحن خانه . حیاط. ج ، ساح . سوح . ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار...