کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشع
لغتنامه دهخدا
کشع. [ ک َ ] (ع مص ) متفرق و پراکنده شدن از کشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
کشع
لغتنامه دهخدا
کشع. [ ک َ ش َ ] (ع اِمص ) تفتگی و بی آرامی از اندوه و ملال . ضجرت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
کش ء
لغتنامه دهخدا
کش ء. [ ک َش ْءْ ] (ع مص ) خوردن خیار و مانندآنرا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خوردن چیزی را چون خیار و مانند آن . (از اقرب الموارد). || بریان کردن گوشت را چندانکه خشک گردد. || پوست کندن چیزی را و مقشر کردن . || به شمشیر زدن و بریدن . (منتهی ال...
-
کشا
لغتنامه دهخدا
کشا. [ ک َ / ک ِ ] (نف ) صفت دائمی از کشیدن . آنکه می کشد. (ناظم الاطباء). کشنده .
-
کشا
لغتنامه دهخدا
کشا. [ ک ُ ] (نف ) صفت دائمی از کشتن . آنکه می کشد. (از ناظم الاطباء). قاتل . کشنده .