کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشت کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کشت و زاد
لغتنامه دهخدا
کشت و زاد. [ ک ِ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کاشتن وزادن . نطفه و تخم افکندن و نتاج آوردن : مرا کشت و زادیست در طینت دل که حاجت به حوا و آدم ندارم . خاقانی .کشت و زاد از پی بیشی غلامانش کنندچار مادرکه در این نه پدر آمیخته اند.خاقانی .
-
کشت و زرع
لغتنامه دهخدا
کشت و زرع . [ ک ِ ت ُ زَ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زراعت . فلاحت . دهقنت . کشاورزی . برزیگری . برزگری . کشت . اَبکار. حرث . احتراث . (یادداشت مؤلف ).
-
کشت و کشتار
لغتنامه دهخدا
کشت و کشتار. [ ک ُ ت ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشتن بسیار. خونریزی . آدم کشی . قتل نفس . جنگ . مقاتله . (یادداشت مؤلف ).
-
کشت و ورز
لغتنامه دهخدا
کشت و ورز. [ ک ِ ت ُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت . زراعت . فلاحت . کشاورزی . کشتکاری : بشد رأی و اندیشه ٔ کشت و ورزکه مردم به ورزش همی گیرد ارز. فردوسی .این ولایت باز گذارید تا من با آدمیان دهم تا در این خانه کشت و ورز کنند و هم در اینجا مقام...
-
واژههای همآوا
-
کشتکار
لغتنامه دهخدا
کشتکار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) زارع . دهقان . فلاح . زراعت کننده . برزیگر. برزگر. (ناظم الاطباء). کشاورز. (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) زمین مزروع . مزرعه . محل زراعت . (ناظم الاطباء) : گفت ما خوردیم بر در کشتکار رفتگان هر که آید گو بری او هم ز کشت ما ب...
-
جستوجو در متن
-
بی کار
لغتنامه دهخدا
بی کار. (ص مرکب ) (از: بی + کار، از اسم مصدر کاریدن ) بدون زرع : بی کار و کشت ؛ بی کشت و زرع . بی کشاورزی : جهان دوزخی بود بی کار و کشت به ابری چنین تازه شد چون بهشت .نظامی .
-
گندم کار
لغتنامه دهخدا
گندم کار. [ گ َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه پیشه ٔ او گندم کاری است . آنکه کشت گندم کند.
-
سبزی کار
لغتنامه دهخدا
سبزی کار. [ س َ ] (نف مرکب ) کشت کننده ٔ سبزی های خوردنی . آنکه انواع رستنیها و سبزیهای خوردنی کارَد. شخصی که سبزی کارَد. کشت کننده ٔ سبزیهای خوردنی . || (اِ مرکب ) آنجا که سبزی کشت شود. سبزی کاری .
-
گیاه کاری
لغتنامه دهخدا
گیاه کاری . (حامص مرکب ) عمل گیاه کار. کشت کاری . زراعت . کشت و زرع .
-
صیفی کار
لغتنامه دهخدا
صیفی کار. [ ص َ ] (نف مرکب ) آنکه صیفی کارد، زارع که به کشت خیار و خربزه و بادنجان و دیگر کشتهای تابستانی پردازد.
-
پنبه کار
لغتنامه دهخدا
پنبه کار. [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) آنکه تخم پنبه در خاک کند برای کشت آن . آنکه بذر پنبه کارد.
-
حراثت
لغتنامه دهخدا
حراثت . [ ح ِ ث َ ] (ع مص ) زراعت . کشت . فلاحت . کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).کشتکاری کردن . کشاورزی نمودن . (غیاث ). کشت و کار.
-
سبزی کاری
لغتنامه دهخدا
سبزی کاری . [ س َ] (حامص مرکب ) کشت و کار سبزی خوردنی . عمل سبزی کار. || (اِ مرکب ) محل کشتن سبزی های خوردنی .
-
غراس
لغتنامه دهخدا
غراس . [ غ َرْ را ] (ع ص ) غرس کننده . کشت کار. (دزی ).