کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی کشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشتی کشتی
لغتنامه دهخدا
کشتی کشتی . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) بسیار. سخت بسیار. مقابل بس اندک : نعمت منعم چراست دریا دریامحنت مفلس چراست کشتی کشتی .ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 509).
-
جستوجو در متن
-
واپور
لغتنامه دهخدا
واپور. [ پُرْ ] (از لاتینی یا فرانسوی ، اِ) مأخوذ از لاتین ، جهاز دودی . (ناظم الاطباء). به معنی کشتی . || کشتی دودی یا کالسکه ٔ دودی یا هر چیزی که به مدد دخان میرود. (آنندراج از اختر روم سفرنامه ٔ شاه ایران ). || این لغت در فرانسه به معنی خود بخار ...
-
ساقی
لغتنامه دهخدا
ساقی .(اِخ ) نام او حاج محمد زمان متخلص به ساقی فرزند کلبعلیخان جلایر کلاتی است که پدرانش در کلات خراسان حکومت داشتند. وی در جوانی به تحصیل فنون پرداخت و در جاده ٔ طریقت گام نهاد و به محمد اسماعیل ازغدی متخلص به وجدی دست ارادت داد. آنگاه به اعتاب مقد...
-
غادوف
لغتنامه دهخدا
غادوف . (ع اِ) بیل کشتی . (منتهی الارب ). چوبی که به هر طرف کشتی بندند و حرکت دهند تا کشتی روان شود و آن را بال کشتی گویند. پاروی کشتی .
-
سفان
لغتنامه دهخدا
سفان . [ س َف ْ فا ] (ع ص ، اِ) خداوند کشتی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشتی بان . (مهذب الاسماء). || کشتی ساز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشتی گر. (دهار).
-
نوارا
لغتنامه دهخدا
نوارا. [ن ِ ] (اِ) کشتی . نوعی از کشتی (؟). (ناظم الاطباء).
-
مجلای
لغتنامه دهخدا
مجلای . [ م ِ ] (اِ) (محرف از مقلای ) (اصطلاح کشتی رانی سواحل خلیج فارس ) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بندهای کشتی را به آن بندند و موقعی که کشتی در کناره است ، آنها را از دو طرف به زمین نصب کنند که مانع تکان خور...
-
کوثل
لغتنامه دهخدا
کوثل .[ ک َ ث َ / ک َ ث َل ل ] (ع اِ) بن کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمت مؤخر کشتی . (از اقرب الموارد). || دنباله ٔ کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دنباله ٔ کشتی و گویند: قعد فی کوثل السفینة. (از اقرب الموارد). || سکان کشتی . (ناظم الاطباء)...
-
شراعی
لغتنامه دهخدا
شراعی . [ ش ِ عی ی ] (ص نسبی ) کشتی شراعی ؛ کشتی بادبانی . کشتی که دارای شراع و بادبان است . (یادداشت مؤلف ).
-
فهه
لغتنامه دهخدا
فهه . [ ف ِ هََ / هَِ ] (اِ) چوبی که کشتی بانان بدان کشتی رانند. پاروی کشتی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مصطرع
لغتنامه دهخدا
مصطرع . [ م ُ طَ رَ ] (ع اِ) کشتی جای . (منتهی الارب ). مصرع . جای کشتی گرفتن و کشتی جای . (ناظم الاطباء).
-
مصطرع
لغتنامه دهخدا
مصطرع . [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ) کشتی گیر. (منتهی الارب ). کشتی گیر و آنکه کشتی می گیرد. (ناظم الاطباء).
-
ریاغة
لغتنامه دهخدا
ریاغة. [ غ َ ] (ع اِ) کشتی گاه . (منتهی الارب ). کشتی گاه . رواغة. (ناظم الاطباء). جایی که در آن کشتی گیرند. رجوع به رواغة شود.
-
اصطراع
لغتنامه دهخدا
اصطراع . [ اِطِ ] (ع مص ) کشتی گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر کشتی گرفتن . (زوزنی ). با یکدیگر کشتی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تصارع . (اقرب الموارد).