کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشتکاری
لغتنامه دهخدا
کشتکاری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) زراعت . فلاحت . (ناظم الاطباء). برزیگری . برزگری . دهقنت .
-
جستوجو در متن
-
نوآباد
لغتنامه دهخدا
نوآباد. [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) جای و ملکی که نو آباد شده باشد. (آنندراج ). || از نو ساخته شده . از نو آبادشده و معمورگشته و کشتکاری شده . (ناظم الاطباء).
-
دهگانی
لغتنامه دهخدا
دهگانی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دهقانی و زراعت و کشتکاری و دهکانی . (ناظم الاطباء). دهقانی و زراعت کردن . (برهان ) (از آنندراج ).
-
زراعة
لغتنامه دهخدا
زراعة. [ زِ ع َ ] (ع اِ) حرفه و شغل کشتکاری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معزوقة
لغتنامه دهخدا
معزوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) زمینی که با مِعْزَق برای کشتکاری برگردانیده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
کشت ورزی
لغتنامه دهخدا
کشت ورزی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل زراعت . برزیگری . برزگری . کشاورزی . دهقنت . فلاحت . (یادداشت مؤلف ). کشتکاری . (ناظم الاطباء).
-
حراثت
لغتنامه دهخدا
حراثت . [ ح ِ ث َ ] (ع مص ) زراعت . کشت . فلاحت . کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).کشتکاری کردن . کشاورزی نمودن . (غیاث ). کشت و کار.
-
دستاهنگ
لغتنامه دهخدا
دستاهنگ . [ دَ هََ ] (اِ مرکب ) دست آهنگ . دست افزاری است کاشتکاران و مزارعان را. (آنندراج ). ابزار کشتکاری . (ناظم الاطباء). || جارّة . (السامی ).
-
کرار
لغتنامه دهخدا
کرار. [ ک ُ ] (اِ) چوب زیرین در خانه باشد که چوب آستان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمینی که بجهت سبزی کاشتنی و غیر آن مستعد کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند. (از آنندراج ). کرد و زمینی که برای کشتکاری آماده ساخته و کناره های آن را بلند...
-
دانه کاری
لغتنامه دهخدا
دانه کاری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانه کار. کشت کردن . کشتکاری . تخم پاشی : بجز دانه کاری مرا کار نیست بمن پادشاهی سزاوار نیست .نظامی .
-
کشاورزی
لغتنامه دهخدا
کشاورزی . [ ک َ / ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) کشتکاری . زراعت . فلاحت . (ناظم الاطباء). برزگری . کشت . برزیگری . اَبکار. تَأریس . اکاری . زرع . مؤاکرة. حرث . احتراث . دهقنت . (یادداشت مؤلف ) : کشاورز شغل سپه ساز کردسپاهی کشاورزی آغاز کرد. نظامی .- کشاور...
-
زراعت
لغتنامه دهخدا
زراعت . [ زِ ع َ ](ع اِمص ) زراعة. کشتکاری و کشت و کشاورزی و فلاحت . (ناظم الاطباء). برزگری . اکاری . مؤاکره . زرع . کشت . کشتکاری . حرث . کشاورزی . فلاحت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشاورزی و کشت و زرع . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) کشتزار. (ناظم ...
-
کشت و ورز
لغتنامه دهخدا
کشت و ورز. [ ک ِ ت ُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت . زراعت . فلاحت . کشاورزی . کشتکاری : بشد رأی و اندیشه ٔ کشت و ورزکه مردم به ورزش همی گیرد ارز. فردوسی .این ولایت باز گذارید تا من با آدمیان دهم تا در این خانه کشت و ورز کنند و هم در اینجا مقام...
-
مؤاکرة
لغتنامه دهخدا
مؤاکرة. [ م ُ آ ک َ رَ ] (ع مص ) کشاورزی کردن . (منتهی الارب ). زراعت کردن بر نصیب معلوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشاورزی کردن و کشتکاری کردن بر نصف و جز آن . (ناظم الاطباء). کشاورزی . زراعت . زرع . کشت . در نهایه آمده است که آن زراعت است که بر ...