کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
کشت زار
لغتنامه دهخدا
کشت زار. [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتگاه . زمین زراعت شده . مزرعه .پالیز. مَحقَلَه . (یادداشت مؤلف ). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت : و گر اسب در کشت زاری شودکسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی .بیامد خداوند آن کشت زاربه پیش نگهبان ب...
-
جستوجو در متن
-
شالی زار
لغتنامه دهخدا
شالی زار. (اِ مرکب ) کشتزار برنج . آنجا که برنج کارند.
-
باسره
لغتنامه دهخدا
باسره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) کشتزار. (فرهنگ اوبهی ). کشت و زراعت . (برهان قاطع). باسرم . (از انجمن آرای ناصری ). زمین کشتزار. (شرفنامه ٔ منیری ). کشت . زراعت . (ناظم الاطباء). کشتزار. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192) : پیوسته کشتزار امیدش ز آب کام سیراب باد...
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) کشتزار گندم . زمینی که گندم در آن کشته باشند.
-
کشتنگاه
لغتنامه دهخدا
کشتنگاه . [ ک ِ ت َ ] (اِ مرکب ) محل کشت . محلی که در آنجا کشت و زرع کنند. (ناظم الاطباء). کشتزار.
-
گیاهستان
لغتنامه دهخدا
گیاهستان . [ هَِ ] (اِ مرکب ) جایی که گیاه روید. کشتزار. علفزار. مرغزار. مَشعَب . (محمودبن عمر). رجوع به گیاستان شود.
-
زرعگاه
لغتنامه دهخدا
زرعگاه . [ زَ ] (اِ مرکب ) زرعگه . کشتزار. محل کشت . جایی که در آن کشت کنند. روستا : یکی از مقیمان آن زرعگاه چنین گفت بعد از زمین بوس شاه .نظامی .
-
محاقل
لغتنامه دهخدا
محاقل . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ محقلة، کشتزار. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
دهکانی
لغتنامه دهخدا
دهکانی . [ دِ ] (حامص ) زراعت و فلاحت و کشاورزی و کشت و زرع . دهقانی . دهگانی . رجوع به دهگانی شود. || کشتزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهقان و دهقانی شود.
-
مزدرع
لغتنامه دهخدا
مزدرع . [ م ُ دَ رَ ] (ع ص ، اِ) کشتزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزروع . کاشته . کشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
اعاسة
لغتنامه دهخدا
اعاسة. [ اِ س َ ] (ع مص ) خشک گردیدن کشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گیاه تر در کشتزار نبودن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
بنکن
لغتنامه دهخدا
بنکن . [ ب ُ ک َ ] (اِ) کج بیل باغبانی . || قلابی که بدان علف هرزه را از کشتزار برمی کنند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
هرزآب
لغتنامه دهخدا
هرزآب . [ هََ ] (اِ مرکب ) آبی که از کشتزار به زمین لم یزرع رود. (یادداشت به خط مؤلف ). آبی که از کردهای سیراب شده سرازیر گردد و به زمین های نامزروع روان شود. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
آسر
لغتنامه دهخدا
آسر. [ س ُ ] (اِ) کشتزار. مزرعه . غله زار : چو ابر کف شه تقاطر نمایدزر از آسر طَمْع سائل برآید. منجیک .و این کلمه را آسه نیز ضبط کرده اند با همین شاهد. || میدان . || بزبان علمی هند، مَردُمخوار.