کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کس و کوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کس و کوی
لغتنامه دهخدا
کس و کوی . [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قبیله و خاندان و دوستان (ناظم الاطباء). قوم و خویش .- بی کس و کوی ؛ بی کس و بی یار و معین و مهجور. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
کس ء
لغتنامه دهخدا
کس ء. [ ک ُس ْءْ ] (ع اِ) دنباله ٔ چیزی . ج ، اَکساء. || رکب کسأه ؛ برگردن آن افتاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خروک تس کس
لغتنامه دهخدا
خروک تس کس . [ خ ُرْ وَ ت َ ک َ ] (اِ مرکب ) جُعَل . خُنفسا. کلمه ای است در «خروک » بنابر قول شیرازی ها. (از برهان قاطع). رجوع به خُرْوَک شود.
-
جستوجو در متن
-
کوة
لغتنامه دهخدا
کوة. [ ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ] (ع اِ) روزن . (دهار). روزن خانه . کَوّ بدون تا نیز مانند آن است یا تذکیر جهت روزن کلان است و تأنیث ، جهت روزن خرد. ج ، کَوی ̍، کِواء. کوی کهدی لغة فیهما واحدها کوة بالضم . (از منتهی الارب ). کَوّ روزن در دیوار یا کَوّ رو...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. (اِ) راه فراخ و بزرگ را گویند که شاهراه باشد. (برهان ). شاهراه . (ناظم الاطباء). || کوی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مخفف کوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محله . (غیاث ) : آن سگی در کو گدایی کور دیدحمله می آورد و دلقش می درید. مولوی .د...
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . (اِ) راه فراخ و گشاد راگویند که شاه راه باشد. (برهان ). راه فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء). راه فراخ و گشاده . معبر. گذر. (فرهنگ فارسی معین ). || به معنی گذر و محله هم آمده است . (برهان ). معروف است و آن سر محله و معبر و در خانه است ، و کوچه مصغر ...
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک َ ] (اِ) صورت اوستایی کی . (حاشیه ٔ برهان چ معین : کی ). و رجوع به کی [ک َ / ک ِ] شود.
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . [ ک َ وا ] (ع اِ) ج ِ کُوَّة و کَوَّة. (منتهی الارب ). ج ِ کَوَّة. (ناظم الاطباء). رجوع به کوة شود.
-
کوی وانهاده
لغتنامه دهخدا
کوی وانهاده . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لقیط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوی یافت . و رجوع به کوی یافت شود.
-
قاضی کوی
لغتنامه دهخدا
قاضی کوی . (اِخ ) همان «کالِسدون » است . خریسوپلیس قوما در کالسدون واقع است . رجوع به قاضی کویی و کالسدون شود.
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . (اِخ ) دهی از دهستان دیناران است که در بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع است و 505 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
کوی یافت
لغتنامه دهخدا
کوی یافت . (ن مف مرکب ) طفلی را گویند که بر سر راه انداخته باشند. (برهان ). بچه ای که از سر راه بردارند. لقیط. (ناظم الاطباء). یافته ٔ کوی . کودکی که وی را در راهی افکنده باشند و کسی او را برداشته و تربیت کند. بچه ٔ سرراهی .(فرهنگ فارسی معین ). بچه ٔ...
-
حافظمیر
لغتنامه دهخدا
حافظمیر. [ ف ِ ] (اِخ ) از مردم قریه ٔ سینان است . صفات حمیده و اخلاق پسندیده داشت و به انواع فضل و کمال آراسته بود. این رباعی از اوست :افسوس که حسنت ای جفاجوی نماندوآن خال سیاه عنبرین بوی نمانددر کوی تو خانه داشتم روزی چندآن خانه خراب گشت و آن کوی ن...