کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسیکه در رفتن تعلل کند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تند رفتن
لغتنامه دهخدا
تند رفتن . [ ت ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به شتاب و سرعت حرکت کردن . ضد کند رفتن . چست و چالاک راه رفتن . (ناظم الاطباء). || در تداول امروز، از حد خود تجاوز کردن و بیش از اندازه اظهار وجود کردن . رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
هابع
لغتنامه دهخدا
هابع. [ ب ِ ] (ع ص ) خری که در رفتن گردن دراز کند. ج ، هوابع. (ناظم الاطباء).
-
مرجام
لغتنامه دهخدا
مرجام . [ م ِ ] (ع ص ) شتری که دراز کشد گردن خود را در رفتار یا سخت سیر. (منتهی الارب ). که گردنش را وقت رفتن دراز کند یا شدیدالسیر. (ازمتن اللغة). || شتری که در رفتن با سم خودسنگریزه ها انگیزد. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
واکل
لغتنامه دهخدا
واکل . [ ک ِ ] (ع ص ) فرس واکل ؛ اسب که بر صاحب خود اعتماد کند در دویدن و محتاج ضرب باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب تنبل که در دویدن محتاج به تازیانه باشد و تا تازیانه نخورد ندود. (ناظم الاطباء). ستوری که در رفتن سستی کند. (از اقرب الموارد).
-
معساج
لغتنامه دهخدا
معساج . [ م ِ ] (ع ص ) بعیر معساج ؛ شتر که در رفتن گردن دراز کند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خطر
لغتنامه دهخدا
خطر. [ خ َ طِ ] (ع ص ) مردی که در رفتن تبختر کند و بردارد دستها را باری و فروگیرد آنها را باری .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
هبا گردیدن
لغتنامه دهخدا
هبا گردیدن . [ هََگ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . ضایع گردیدن . نابودگشتن . از بین رفتن . هبا شدن . هدر رفتن : در وقت کینه گر بودش بر حسود دست قهرش چنان کند که هبا گردد و هدر.عطار.
-
قلعه رفتن
لغتنامه دهخدا
قلعه رفتن .[ ق َ ع َ / ع ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) اصطلاحی است در شطرنج . و آن عبارت است از حرکت توأم شاه و رخ و این دو عمل یک حرکت محسوب میشوند. عمل قلعه رفتن درست مثل این است که رخ به خانه ٔ مجاور شاه مربوطه رفته و شایداز روی آن پریده باشد. برای قلعه ...
-
لنگیدن
لغتنامه دهخدا
لنگیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) چون اعرجی رفتن . عرج . اعرج بودن . رفتن در حالی که به سوی وحشی خمد، نه به دیگر سوی . از یک پای صدمه دیدن و گاه ِ رفتن به یک سوی بلند و کوتاه شدن . شلیدن . شل زدن . لنگان رفتن . ظلع. قلز. (منتهی الارب ): لنگیدن کسی ؛ شلان رفت...
-
ملج
لغتنامه دهخدا
ملج . [ م َ ل َ / م َ ] (ع مص ) خاییدن خسته ٔ مقل را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خاییدن هسته ٔ میوه ٔ مقل را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن شیرناقه و خشک شدن چندانکه اندکی نمکین در پستان باقی مانده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطب...
-
تلوتلو خوردن
لغتنامه دهخدا
تلوتلو خوردن . [ ت ِ ل َ / لُو ت ِ لُو خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ناویدن چیز آونگان . جنبیدن چیزی که آویخته باشد در هوا. از سویی به سویی شدن و بازآمدن چیزی آویخته . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || حرکتی که مست طافح کند که گاهی بسویی و گاهی بسوی دیگر ...
-
ماخر
لغتنامه دهخدا
ماخر. [ خ ِ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند یا کشتی که بشکند آب را بسینه ٔ خود یا کشتی که در یک باد پیش آید و پس رود. ج ، مواخر؛ منه قوله تعالی «مَواخر فیه » ؛ ای جواری فیه . (منتهی الارب ).
-
ماخرة
لغتنامه دهخدا
ماخرة. [ خ ِ رَ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشتیی که آب را بسینه ٔ خود بشکافد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). کشتیی که در یک بادپیش آید و پس رود. ج ، مواخر. و رجوع به ماخر شود.
-
خسوق
لغتنامه دهخدا
خسوق . [خ َ ] (ع ص ) شتر ماده که به سپل زمین را بکاود یا آنکه در رفتن سپل وی منقلب شده در زمین شکاف کند. (منتهی الارب ). خزوق . (منتهی الارب ). رجوع به خزوق شود.
-
خزوق
لغتنامه دهخدا
خزوق . [ خ َ ] (ع ص ) شترماده ای که به سپل زمین را بکاود و یا آنکه در رفتن سپل وی منقلب شده در زمین شکاف کند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).